پادداشت پروفسور سیدحسن امین: اخبار محاکمه دونالد ترامپ و اعتبار و انسجام قانون و عدالت در نظام سیاسی آمریکا را در تلویزیون به انگلیسی میدیدم و امروز متن کیفرخواست علیه دونالد ترامپ رئیس جمهور سابق آمریکا را به انگلیسی میخواندم.
یادم آمد که چند سال پیش، من به عنوان دبیرکل حزب ایران و عضو هیئت رهبری و اجرایی جبهه ملی پنجم همراه شادروان سرلشکر ناصر فربد به عنوان سخنگوی حزب ایران و عضو هیئت رهبری جبهه ملی، بیانیهای دو نفره علیه مواضع ترامپ نسبت به ایران منتشر کردیم و او را محکوم کردیم.
آن وقت جمعی از اعضای این دو نهاد سیاسی، در جمع بسیار کوچک خود، نشستند و با عناد و لجاج رای به لغو عضویت شاخصترین چهرههای حزب در دهه های اخیر دادند و با نوعی غرور و افتخار، ضمن طرد و تکذیب ما امید به دونالد ترامپ بستند که با وارد کردن فشار هرچه بیشتر به جمهوری اسلامی، آن رئیس جمهور زورگوی قانون شکن آمریکا، ما شهروندان ایرانی را در ایران به آزادی و دموکراسی و حاکمیت قانون برساند!.
زهی خیال باطل. ترامپ از قوانین آمریکا تمکین نمیکند. چه برسد به این که برای قانونمند بودن نظام سیاسی کشورهای دیگر جهان احساس مسئولیت کند.
حالا به ایران خودمان برگردیم. آیا عدم رشد احزاب سیاسی در ایران. جای تامل ندارد؟
تمام روسای جمهور سابق ایران، چون پایگاه حزبی ندارند. منزوی و خانهنشیناند. با احزاب کوچکی که در هر دو طیف اصولگرا و اصلاحطلب ریشهای در بین مردم ندارند، کاری ندارم؛ اما احزاب اپوزسیون قدیمی مانند حزب ایران و جبهه ملی چه طور؟
حزب ایران ستون فقرات جبهه ملی بود. حالا دچار انشعاب است. جبهه ملی سه نخست وزیر (مصدق. بختیار و بازرگان) به ایران داد، ولی اکنون به دو سامان پنجم و ششم تقسیم شده و همان طور که مثلا جمهوری اسلامی، مجوز مجله حافظ را لغو و مدیر آن رارد صلاحیت کرده بود، گروه انشعابی حزب ایران و جبهه ملی سامان پنجم هم عضویت او را لغو کردند، در حالی که هم رد صلاحیت مقامات جمهوری اسلامی غیرقانونی و ناعادلانه بود و هم بیانیه اخراج گروه انشعابی حزب ایران و سامان پنجم جبهه ملی.
درست مثل این که در مقطع ۱۳۵۷ هم دیدیم که دکتر شاپور بختیار را که برای دفاع از آزادی و حاکمیت قانون عمری در فرانسه و اسپانیا و ایران جنگیده بود، از حزب ایران و جبهه ملی اخراج کردند.
چرا؟
آیا بختیار به آرمانهای جبهه ملی و روشنفکران سکولار نزدیکتر از بازرگان (چه رسد به احمدینژاد!) نبود؟
جبهه ملی در ۱۳۵۷ به ریاست دکتر کریم سنجابی، شاپور بختیار را بایکوت کرد و در دولت بازرگان حضور یافت.
چرا؟
اصلا و ابدا عقلانیتی و حساب و کتابی در کار نبود و نیست. بلکه ریشه اغلب این حرکتها در نخبه کشی معهود و مرسوم است، از عهد حسنک وزیر تا امیرکبیر. و این که بعضی جاه طلبان تصور میکنند که با تخریب و حذف شخصیتهای شاخص و تاثیرگذار، به شخصیت آنها چیزی افزوده میشود! یا میدان برای آنها بازتر میشود.
راستی را آیا کدام ایرانی وطن دوست میتواند به این اعتقاد برسد که ترامپ رئیس جمهور قانون شکن آمریکا بیش از یک فیلسوف و حقوقدان ایرانی (حسن امین) و بیش از رئیس ستاد ارتش کشورش (ناصر فربد)، ایران را دوست دارد؟ و پایبند به برقراری آزادی، حاکمیت قانون و عدالت در ایران است؟
سرلشکر فربد با نیکنامی اما با نارضایتی از دنیا رفت و من همچنان بار این امانت را در حزب ایران افتان و خیزان به دوش میکشم. کسانی که با بیشرمی، اعلام اخراج و طرد بهترین رهبران حزب را کردند در این فاصله، هیچ اقدام مؤثری نکردند. کاش بر کار حذفی و دفعی اخراج رهبران حزب، یک دستاورد مثبت مترتب بود.
من اخراج و طرد سران یک حزب همچون دکتر شاپور بختیار، سرلشکر فربد و خودم از حزب ایران را نشانه رشد مدنیت و عقلانیت در احزاب سیاسی نمیبینم.
این یادداشت را با شعری از ادیبالممالک فراهانی البته با کمی تلطیف به پایان میبرم:
چنان کردند احزاب سیاسی
به اصل و فرع قانون اساسی
که دیگر هیچ نتوان پاک کردن
مگر جز با زبان دیپلماسی
سیدحسن امین