یادداشتی از محسن عباسیفرد؛ اول خیال کردم اشتباه میشنوم اما چندبار تکرار کرد: «عضو عَدَل بَدلِ شورای شهر»! یعنی مسئولی که در یک کنفرانس خبری سخن میگفت، تلفظ درست «علیالبدل» را نمیدانست!
پیش از آنکه از این بیسوادی عجیب شاخ در بیاورم، به یادم آمد که همین پنج ششسال پیش بود که نماینده اصولگرای مجلسمان که پزشک و عضو گروه دوستی پارلمانی ایران و فرانسه هم بود، در مقابل دوربینها نتوانست نام موزه «لوور» را به درستی ادا کند و طی تلاشی مذبوحانه سعی داشت با تلفظهای متفاوتی که یکی از یکی غلطتر بود اشتباهش را اصلاح کند.
بعد فهرستی از اشتباهاتِ لپی و دولپی مشابه را به خاطر آوردم که از دیگران دیده و شنیده بودم:«از دستش به سطوح آمدم»، «الالخصوص»، «حدعقل این یکی را درست انجام بده» و دهها غلط املایی و انشایی دیگر که روزانه با آنها مواجهیم!
ندانستن عیب نیست. همه ما ممکن است گاهی واژهای را از ابتدا به شکل نادرست آموخته باشیم یا چون نخستینبار آن را در کتابها دیده و تلفظش را نشنیدهایم، سالها اشتباه تلفظش کرده باشیم و ملکه ذهنمان شده باشد یا غفلتاً واژه یا جمله اشتباهی را به کار ببریم اما اینکه تعداد اشتباهاتمان فراوان و دلیلش بیتوجهی به آموزش درست و ادعا و جایگاه و حقوقمان بیشتر از سوادمان باشد، قابل قبول نیست.
وقتی مدرک مانند سیبزمینی خرید و فروش میشود و برخی افراد به لطف مدارک جعلی یا خریداری شده، در جایگاهی که شایستگیاش را ندارند قرار میگیرند، عجیب نیست که برخی مسئولانمان حتی نتوانند از پس بیان جملات ساده انگلیسی در مجامع بینالمللی برآیند و آبروی مملکت را حفظ کنند.
اگر به مقاطع تحصیلی پایینتر دقت کنیم و وضعیت نظام آموزشی را زیرنظر بگیریم، شاید بهتر متوجه شویم چنین فجایعی از کجا سرچشمه میگیرند. آب از سرچشمه گلآلود و خانه از پایبست ویران است!
در بسیاری موارد، آموزشها سطحی و محدود به حفظیات شده است و از محتوا و عمق آموزش غافل ماندهایم. نمیتوانیم با قاطعیت بگوییم معلومات عمومی و سطح سواد دانشآموزان فعلی کمتر از گذشته است اما زیاد شنیدهایم که «دیپلمه قدیم اندازه دکتر الان سواد داشت» و زیاد دیدهایم که نوجوانان و جوانان امروزی، غلطهای املایی و انشایی بیشتری نسبت به پدران و مادرانشان دارند و برایشان مهم هم نیست و حتی اگر به آنها تذکر بدهید جدی نمیگیرند و میگویند گیریم که املا و انشاء هم ۲۰ شدیم، بعدش که چه؟!
شاید تا حدودی حق داشته باشند، زیرا در نهایت کارهای بزرگ به دست کسانی میافتد که با اشتباهات محاسباتی و اجرای پروژههای نادرست و کارشناسی نشده، خرج روی دست ملت و دولت میگذارند و کاری هم از پیش نمیبرند.
دکترها و مهندسها هم باید بروند پشت فرمان تاکسیهای اینترنتی بنشینند یا کارگری کنند که در عین شرافتمند بودن این مشاغل، به معنای نابودی هزینهای است که صرف تحصیل آنان شده و بازدهی نداشته است.
شاید آن روز که مشاور اسکندر مقدونی برای تسلط بر ایرانیان به او توصیه کرد کارهای کوچک را به بزرگان و کارهای بزرگ را به افراد کوچک بسپارد، منظورش از «کوچک» و «بزرگ»، همان «بیسواد» و «باسواد» بود.