نوروز پیروز
فریدون وحیدا
دوست دارم من هم ای آرام
جان نوروز را
آری این نوروز غم سوز نشاط افروز را
دوستش میدارم و میداشتم
از کودکی
آری این نوروز بر هر درد و
غم پیروز را
به چه نوروزی که گل در پایش اندازد بهار
فرش گل میگسترد در پیش
پا این روز را
هم پی شادابی آن نوبهار از
روی مهر
پوشد از سر تا به پایش جامهای گلدوز را
دشمنان خواهند از بن بیخ
آن را برکنند
دوست میدارند موهومات
دردآموز را
آفرین بر مردم ایران چه
خوش دادند زود
پاسخی دندانشکن این فرقهٔ
کین توز را
کاشکی یاریرسان خلق بییاور شود
بشکند نوروز پشت فقر
هستیسوز را
راستکاران هم مگر روزی
براندازند باز
جمع گستاخ ز جیب خلق
مالاندوز را
برجهانی تیره از بیداد و کین
خواهیم باز
پر تو افشان چلچراغ روشن
نوروز را
تشنه کامانیم و نوروز است
ساقی را بگو
ساغری زان تلخ شیرینتر کند امروز را.