یادداشتی از محسن عباسیفرد عضو فدراسیون بینالمللی روزنامهنگاران؛ یادداشت پیشرو را به خاطر استاد گرانمایه «رسول شکرینیا» روزنامهنگار فرهیخته و مدرس روزنامهنگاری که افتخاری بزرگی بود که یک زمانی در رزونامه جوان شاگرد ایشان بودم و هرچند که تربیت روزنامهنگاران اصولی دارند. با بزرگانی دمخور بودهاند که حالا وجودشان کیمیاست. خود را خودشان ساختهاند و چون این حرفه را جدی میگیرند، انتظار دارند شاگردانش همچنین نگاهی داشته باشند؛ آن هم در این عصر یخبندان روزنامهنگاری در مطبوعات. باید باور میکرد اینجا بودن روزنامه اهمیت دارد، نه کیفیت بودن آن.
استاد رسول شکرینیا در دوران نوجوانی کار مطبوعاتی را از روزنامه باختر شروع کرد. اما انصافاً اینکه سرپرستی روزنامه جوان در دهه ۷۰ و بعد با سرپرستی خبرگزاری فارس بهترین دوران کار حرفهای او در استان کرمانشاه بود.
در روزنامه جوان با سلسله گفتوگوهای که با اشخاص و مدیران به ویژه با مهندس صحرائیان استاندار وقت کرمانشاه در سال ۱۳۷۲ و گفتوگو با مهندس مقیمی استاندار وقت کرمانشاه در سال ۱۳۷۸ و گفتوگو با سردار آزاده و سرافراز شهید حمدالله دکامی فرمانده شجاع سپاه منطقه کرمانشاه و گفتوگو با دکتر عبدالرضا مصری زمانی که مدیرکل وقت کمیته امداد کرمانشاه در سال ۱۳۷۷ و … کمنقص از کار درآمد.
موضوع گزارشهایش نیز در روزنامه جوان که در زمان خود خوب درخشید، اثر خوبی گذاشت تا اینکه با این همه فعالیتش کار مطبوعاتی را کمرنگ کرد و به عنوان سرپرست خبرگزاری فارس مشغول ادامه فعالیتاش شد، هرچند که نبوغ تیترزنی استاد شکرینیا که در خبرگزاری فارس بود، بیشتر آشکار شد. در جامعه و مطبوعات آن روز جایگاهی و احترامی و عزتی داشت ولی بیشتر مصاحبهها، گزارشها و یادداشتهایش خواندنی و تاثیرگذار بود.
اما استاد شکرینیا کرمانشاه را ترک کرد و به عنوان مدیرکل امور استانهای خبرگزاری فارس مشغول به ادامه فعالیت مطبوعایتاش در تهران شد و هرجند استاد رسول شکرینیا متولد ۱۳۵۵ از کارشناسان ارشد حوزه رسانه و چهرههای شناخته شده فضای مجازی کشور است که در مسئولیتهای مختلف رسانهای و رادیو، تلویزیونی فعالیت داشته و بیش از ۲۶ سال سابقه در عرصه رسانههای ملی و منطقهای دارد.
اما سایر مسئولیتهایش به قرار زیر بوده؛ مدیر شبکه تلویزیونی سپهر، مدیرکل ترویج و سواد رسانه معاونت مجازی صدا و سیما، مدیرکل سیاسی، اجتماعی استانداری، معاون فرهنگی، اجتماعی شهرداری، معاون فرهنگی- هنری حوزه هنری انقلاب اسلامی، معاون فرهنگی- رفاهی دفتر نماینده ولیفقیه در امور اهلسنت، مدیرکل روابط عمومی و بینالملل سازمان خصوصیسازی و انتشارات سروش صدا و سیما، رئیس سازمان فضای مجازی سراج استان تهران، معاون رسانه و شبکههای اجتماعی سازمان بسیج مستضعفین، جانشین مرکز سایبری بسیج و مسئول کمیته فضای مجازی شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی ازجمله فعالیتهای وی در این مدت بوده است.
استاد شکرینیا همچنین مدرس دانشگاه، استاد ارتباطات، رسانه و فضای مجازی است که علاوه بر تهیه کنندگی و کارگردانی برنامههای گوناگون تلویزیونی و رادیویی، از هنرمندان شناخته شده خوشنویسی، انیمیشن و هنرهای تجسمیکشور به شمار میآید.
در زمینـــــه روزنامهنگــاری اینکه روزنامهنگار باید در نوشتن از خلاقیتهای ادبی و قدرت فضاسازی برای رنگآمیزی سوژه بهره بگیرد. اما مگر میتوان عناصر عینی یک سوژه را به مدد خیال ساخت؟
نسل امروزی روزنامهنگار این سرزمین به استاد رسول شکرینیا مدیوناند؛ در این نمیتوان تردید کرد. چندین روزنامهنگار جوان در دو دههیی که گذشت، زمینههای اصلی کار حرفهیی را از استاد رسول شکرینیا آموختند و به کار گرفتند.
او همیشه با اینکه از کرمانشاه دور بوده ولی قلباش برای کرمانشاه میطلبد و راهنمای خوبی برای علاقهمندان به این حرفه بود و هست و از اینها گذشته، مثل استاد رسول شکرینیا در جامعه مطبوعاتی این سرزمین، چند نفر را میشود سراغ کرد؟ کاش خیلی داشتیم.
حالا هم وضع همان است که بود. آقایی به نام علوی در روزنامه آوای غرب وقتی تازه وارد بودم، از روی خیرخواهی به من گفت: در این حرفه امید نان نیست، بیم جان اما فراوان هست. خیال میکردم قافیه میسازد.
یکبار دیگر خیرخواه دیگری در سال ۷۸ به من پند داد: این حرفه شیره جان آدم را مثل یک دانه انار میمکد و بعد یک بار دیگر زیر منگنه میگذارد تا آن چند قطره باقی هم بیرون بیاید تا پوستی برجا ماند که فقط در خور دور ریختن باشد.
به قول سید فرید قاسمی همین امروز اگر تمام روزنامهنگاران دارای بیش از ۲۰ سال سابقه حرفهیی را یک جا گرد آورند و همه را معاینه کنند، به ندرت ممکن است در میان آنان کسی را یافت که کمتر از شش عارضه جدی بدنی یا روحی داشته باشد.
از آن سو کمتر کسی از این لشکر تار و مار هست که اگر خدای ناکرده تنش به ناز طبیبان نیازمند شد، بتواند دو، سه میلیون تومان خرج سلامت خود کند؛ ندارد که بکند.
روزنامهنگاران به این فکر کردهاند یک درمان ساده، امروز کمتر از ۱۵ میلیون تومان خرج بر نمیدارد؟ خبر دارید خرج و برج زندگی خانواده گرفتاران این حرفه را چه کسی باید بپردازد؟ باز هم بنویسم؟ آخر حرفهیی به این بی در و پیکری سراغ دارید که ورود و خروج به آن چنین بی حساب و کتاب باشد؟
همین استاد رسول شکرینیا چند سال پیش به شوخی و جدی میگفت: باید دنبال یک شغل آبرومندتر برویم! یک روز هم در میان کلاس به خنده به من گفت: من نمیدانم این بچهها به چه امیدی میخواهند وارد این شغل شوند. بگذریم؛ که گذشتنی هم نیست.
ما هنوز هستیم و آرزو داریم دوباره به روزنامه و کلاس استاد شکرینیا در روزنامه جوان و خانه جوان آن زمان بازگردد؛ با آن قامت خدنگ و ظاهر همیشه آراسته و آن خنده همیشگی به قد و قواره جهان و جهانیان. به جوانان و بچههای مطبوعات و آن انارهایی که اگر بچلانی، هنوز آب دارند، اما عرض میکنم: از ما گذشت و میگذرد، به فکر فردای خود باشید؛ رسمش این نیست.
استاد خوبم جناب حاج رسول شکرینیا:
شما روشنایی بخش تاریکی جان هستید و ظلمت اندیشه را نور میبخشید.
چگونه سپاس گویم مهربانی و لطف شما را که سرشار از عشق و یقین است.
چگونه سپاس گویم تأثیر علمآموزی شما را که
چراغ روشن هدایت را بر کلبهٔ محقر وجودم فروزان ساخته است.
آری در مقابل این همه عظمت و شکوه، نه توان سپاس است
و نه کلام وصف. راز و رمز پویای علم و کشف معانی بدیع
و تجلی جلوههای شهودی معرفت کیمیایی است که
میگویند اگر میخواهی به کسی لطف کنی
به او ماهی نده، ماهیگیری را به او بیاموز.
استاد گرامی جناب استاد رسول شکرینیا!
سپاسگزار شما در زندگی خود هستم که
اندیشیدن را به من آموختید نه اندیشهها را.
با تشکر از استاد شکرینیا عزیز و گرانقدر با تجربه و فرهیختهای که
راه و روش کسب علم را به من آموختند.
از صمیم قلب از شما استاد گرانمایه حاج رسول شکرینیا متشکرم
شاگرد شما محسن عباسیفرد