اقتصاد و سیاست امری برای «صلح و ثبات»

کد خبر: 9998

یادداشتی از مسعود رنجبر؛ فروپاشی اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی موجب انحلال پیمان بزرگ نظامی (ورشو) در برابر پیمان نظامی(ناتو) شد. اینکه توان اقتصادی هر کشوری بر میزان قدرت سیاسی و نظامی آن سایه‌ می‌اندازد و بسیار مژثر است،

یادداشتی از مسعود رنجبر؛ اقتصاد و سیاست در ساحت نظری و دانشگاهی دو علم‌اند برای زندگی معقول، با نشاط و امن جوامع و کشورها. هر یک از این دو شاخه دانش بشری در اقدام و عمل بر یکدیگر سایه می‌اندازند و در ارتباط وثیق با هم هستند، آن هم جهت اجرای دو اصل، اول، تداوم آتوریته دولت‌ها برای اجرای مسئولیت‌ها و برنامه‌ها. دوم، تداوم استقرار امنیت چه در مقیاس تعریف حاکمیت‌ها و یا در تنظیم روابط اجتماعی داخلی و یا خارجی دولت‌ها. با این مقدمه فشرده، چند نکته در محک امروز نگاشته می‌شود.
۱ـ از جنگ جهانی دوم دانش بشری در دو علم اقتصاد و سیاست چنان رشد و گستردگی یافته است که قابل مقایسه با ادوار طولانی گذشته نیست. بخصوص که وسعت تحولات تکنولوژی که از آن به دوران «جامعه مدرن» یاد می‌شود در خدمت این دو علم قرار گرفته است. از نکات مهم و مشترک در اغلب بررسی‌های تاریخی این دوران طولانی تاکید به برنامه‌ریزی‌های مرحله به مرحله در اجرای سیاست‌ها برای تحقق اقتصادی شکوفا، قدرتمند و البته سود‌آور یا تداوم انباشت «ارزش افزوده» و در نهایت به قول اقتصاددانان رشد شاخص‌های اقتصادی برای توسعه پایدار و فزاینده بوده است. بر این اساس، اکنون به نظر می‌آید، تمرکز اصلی اغلب دولت‌ها در دوران مسئولیت خود بر این استوار است که در پایان دوران مدیریتی گامی جلوتر و مطلوب‌تر در مدیریت و اجرای طرح‌های اقتصادی بردارند و پایداری آن را مستحکم‌تر سازند.
هرچند چهار سال پیش که خانم «مرکل» صدراعظم آلمان بعداز ۱۶ سال خود را بازنشسته کرده و از صحنه سیاسی و مسئولیت‌ها کنار رفت. در آلمان، حتی مخالفین در ستایش از او بر نکته‌های گوناگونی از دوران زندگی و ایام طولانی صدراعظمی(۱۶سال) او نقد و تفسیر بسیار نوشته‌اند. اما در همه این اظهارنظرها نکته مشترک اذعان بر موفقیت‌های مدیریت اقتصادی خانم مرکل است.
اکنون سیاست و سیاستمداری در همه نظام‌های سیاسی حاکم در اغلب کشورها، معطوف به چگونگی مدیریت اقتصادی و نتایج در چرخه کلان و خُرد زندگی در کشورها معنی و مفهوم پیدا کرده است.
۲ـ اگرچه هنوز قدرت نظامی و متصل به آن جایگاه قدرت سیاسی دارای اهمیت ویژه است. بخصوص در جهانی که بعد از فروپاشی «اتحاد جماهیر شوروی» و چین مائوئیستی ـ مارکسیستی، اتحادیه‌های گوناگون اقتصادی(توسعه‌ای) و سیاسی، فرهنگی منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای شکل گرفته است. از آن جمله اتحادیه «آ، سه، آن» یا «اورا آسیا» و… همچنان سه قدرت بزرگ اقتصادی و تکنولوژیکی، آمریکا و چین و روسیه در طراز قدرت‌های برتر جهان قرار دارند که بسیاری از رویدادها در سطوح جهانی و بین‌المللی را مدیریت می‌کنند. شورای امنیت سازمان ملل، هنوز در سیطره آری یا نه این سه قدرت قرار دارد!
علاوه بر جایگاه تعیین‌کننده آنها در رأس هرم قدرت سیاسی ـ امنیتی در جهان، رقابت سه کشور برای بسط امپراتوری اقتصادی و بسط هژمونی نظامی ـ امنیتی خود، اصلی‌ترین و مهم‌ترین محور در برنامه‌ریزی‌ها و تصمیم‌گیری‌ها شده است. سیطره قدرت در اختیار اقتصادهای برتر است که تغییر و چرخش‌‌ها در سیاست‌های کلان دولت‌ها را موجب می‌شود. فروپاشی قدرت اقتصادی موجب اضمحلال محورهای مهمی از تعریف حاکمیت‌ها و گاهی تغییر جایگاه تاثیرگذاری‌های آنها در سطوح گوناگون می‌شود. از نمونه‌های آن فروپاشی پیمان نظامی قدرتمند ورشو در دوران اتحاد جماهیر شوروی بود که به بزرگترین و مهم‌ترین پیمان نظامی(شرق) در برابر «ناتو» پیمان نظامی(غرب) شهرت داشت!
فروپاشی اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی موجب انحلال پیمان بزرگ نظامی (ورشو) در برابر پیمان نظامی(ناتو) شد. اینکه توان اقتصادی هر کشوری بر میزان قدرت سیاسی و نظامی آن سایه‌ می‌اندازد و بسیار مژثر است، نه تنها در تجربه ثابت شده است که امروز در تعریف حاکمیت‌ها در جهان در رأس محاسبه آنها قرار دارد.
۳ـ ترامپ بعد از چهار سال با رهبری و محوریت قدرت دلار و هژمونی مالی و تکنولوژیکی برتر، کاخ سفید را ترک کرد.
بایدن با تجربه بیش از چهل سال سیاستمداری به جای ترامپ، سکان فرماندهی در کاخ سفید را در اختیار گرفت. او در اصل موفقیت مدیریت برای تحقق اقتصاد برتر آمریکا با ترامپ تفاوت ندارد. تفاوت‌های او در شیوه‌های جدید برنامه‌ریزی و اجراست. ترامپ می‌گفت: «آمریکا اول» و برای تحقق آن همه باید به فرماندهی من تمکین کنند و شعار «یا تمکین یا طرد» را علنی کرد.
بایدن می‌گوید، قدرت هژمونیک و تحقق فرماندهی اقتصاد برتر آمریکا در جبهه‌سازی مجدد با همراهان و هم‌پیمانان سنتی ما در آنسوی «آتلانتیک» اتحادیه اروپا و در سراسر مناطق جهان است. فوری‌ترین اقدام او بلافاصله پس از استقرار در کاخ سفید یارکشی مجدد با متحدان اروپایی آمریکا است. بایدن بازگشت به ۱+۵ و معاهده برجام را از همین طریق «جبهه‌سازی» دنبال می‌کند.
برای لغو تحریم‌ها که قبل از پیروزی در انتخابات چندین و چند‌بار شعار آن را تکرار کرد، هیچ عجله‌ای ندارد، زیرا می‌داند اقتصاد ایران در چه شرایطی است و برای امتیازگیری نباید یکباره همه تحریم‌ها را که اقتصاد ایران را در محاصره گرفته است، لغو کند.
اگرچه و حتی تاکتیک «فشار حداکثری» دوران ترامپ را دنبال نمی‌کند و در مواردی از جمله برخی از مراودات بانکی ایران با چند کشور و تسهیل جابه‌جایی پولی و … را همانگونه که قبلاً نوشتم، گویی پیرو شعار باباطاهر ما شده است، سرش را بر می‌گرداند، انگار «شتر دیدی ندیدی!»
بایدن در همین آغاز کارش جبهه‌سازی مجدد با متحدان اروپایی آمریکا را نه تنها بازآفرینی کرده است که اکنون در اغلب موارد از جمله پرونده‌های چین، روسیه، خاورمیانه، (اسرائیل و دولت‌های عربی منطقه)، یمن، افغانستان و… همچنین چند پرونده دیگر مسکوت مانده از زمان ترامپ، از آن جمله «حقوق بشر» و «تروریسم» را بازگشایی و به صحنه روز اخبار سیاسی بین‌المللی آورده است.
اگرچه گفته می‌شود سیاست خارجی بایدن روش حرکت گام به گام است اما باید توجه داشت مفهوم گام به گام برای بایدن خرید زمان به صورت طولانی‌مدت نیست.
او در حالی که از برخی سیاست‌های تخریبی ترامپ ازجمله سیاست تحریم همه‌جانبه علیه ایران، برای اجرای سیاست‌های جدید خود تا آنجا که می‌تواند بهره‌گیری می‌کند، هیچگاه در موضع‌گیری چنین سیاستی و یا سیاست‌های دیگر ترامپ را تائید نمی‌کند.
بایدن سیاست تحریمی ترامپ را فرصت برای امتیازگیری می‌شمارد، آن هم با موفقیتی که به سرعت در یارگیری سه کشور اروپایی، انگلیس، فرانسه و آلمان بدست آورده است.
بخصوص که چین و روسیه اگر چه خود را دوستان جمهوری اسلامی ایران می‌خوانند اما نه تنها در این شرایط سینه‌چاک نمی‌‌زنند و ریسک سیاسی نمی‌کنند که می‌خواهند با رئیس جمهور آمریکا بایدن، پاورچین، پاورچین وارد معامله شوند.
نکته دیگر این است که تیم سیاست خارجی بایدن به مراتب حرفه‌ای‌تر از تیم قلدرهای نژادپرست ترامپ عمل می‌کنند. هم مفهوم دیپلماسی را به صورت علمی و کاربردی می‌شناسند و هم چگونگی بهره‌گیری از فرصت‌ها را می‌دانند، بخصوص که دو طرف از تیم دیپلمات‌ها و وزارت خارجه و شورای امنیت ایران و آمریکا در دوره «اوباما»به خوبی یکدیگر را محک زده‌اند و می‌شناسند!
آنچه که در این یادداشتم در تبیین شرایط کنونی می‌خواهد به صورت نتیجه با خوانندگان آن در میان بگذارم، به اختصار عبارتند از:
۱ـ‌ تردید نداشته باشیم که در شرایط کنونی جهان و در روابط بین‌الملل، اقتصاد و سرمایه مالی در صدر اهمیت برای تبیین استراتژی‌ها و تاکتیک‌های روابط قرار دارد. در شرایط کنونی کمتر دولت و کشوری است که مشکلات اقتصادی نداشته باشد. لذا سیاست و سیاست‌ورزی دولت‌ها مأموریتی جز بازسازی یا تجدید حیات اقتصادی ندارند. بایدن، می‌خواهد و به شدت نیاز دارد تا آمریکا دوباره به قدرت اول و تعیین‌کننده و فرماندهی اقتصاد جهان بازگردد. جمهوری اسلامی ایران در دایره اهداف اقتصادی ـ سیاسی آمریکا و مدیریت بایدن در کاخ سفید نقد و طراحی برنامه‌ای می‌شود. آن هم و به خصوص با نگاه به حساسیت خاص و به‌ویژه موقعیت ژئو استراتژیک ایران.
۲ـ جبهه‌سازی بایدن هم می‌تواند برای ما(ایران) فرصت باشد و هم تهدید. این هر دو به تبیین برنامه‌های داخلی ما، به خصوص در سیاست خارجی و علی‌الخصوص تجدید نظرها در روابط منطقه‌ای با همسایگان ما از نگاه سیاست خارجی و امنیت در خلیج‌فارس و در سراسر خاورمیانه بستگی دارد.
۳ـ رژیم صهیونیستی آمدن«بایدن» و بایگانی شدن ترامپ را ضربه و شکست برای خود می‌داند. هرچند که نتانیاهو ه عنوان نخست‌وزیری اسرائیل از هیچ تلاشی برای برهم زدن و تخریب «بازی» فروگذاری نکرده است. نتانیاهو می‌خواهد تا همه را به جنگی تخریبی علیه جمهوری اسلامی ایران بکشاند و این سیاست را پنهان نمی‌کند. نتانیاهو آشکارا در سخنرانی انتخاباتی‌اش گفت: «اسرائیل بزرگترین قدرت نظامی‌ـ سیاسی منطقه است و به جای آمریکا به تنهایی قادر است تا از عربستان، امارات، بحرین و دیگر کشورهای حوزه جنوبی خلیج‌فارس در برابر ایران دفاع و حراست کند!» مانور دو هواپیما «بی ـ ۵۲» بمب‌افکن آمریکایی با همراهی چند جت جنگنده اسرائیلی، سعودی، امارات، بحرین و… قبلاً با طراحی ارتش اسرائیل و آمریکا به صورت مانوری «تبلیغاتی ـ‌ نظامی» در برابر ایران بود که از آن خبرگزاری‌های خارجی اخبار ویژه تبلیغی ساختند!
۴ـ نقش و طراحی و اجرای بازی سیاسی سه کشور اروپایی انگلیس، فرانسه و آلمان در شرایط کنونی بسیار حساس و البته تعیین‌کننده است. آنچه دیده می‌شود این هر سه کشور، تا اینجای کار برای بایدن در موضوع برجام و حل روابط با تهران، زمان می‌خرند! اما مرحله به مرحله شرایط حساس‌تر می‌شود و باید به جای تبادل موضع‌گیری‌ها، روش‌های اجرایی و عملی کلید بخورد. در این صورت است که شرایط سیاسی در مجموعه منطقه وارد مرحله جدیدی آن هم امیدوارانه برای «صلح و ثبات» خواهد شد.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *