به بهانۀ چهارمین سال‌گردِ کوچ خُنیاگر بزرگ؛با استاد محمدرضا شجریان ایرانی‌تر شدیم

کد خبر: 42901

اگرچه شجریان از ۴۰ سالگی تا ۶۲ سالگی مهم‌ترین کارهایش را در دنیای آواز و موسیقی اصیل ایرانی انجام داده بود، یعنی از آلبوم "عشق داند" در سال ۱۳۵۹ تا آلبوم "فریاد" در سال ۱۳۸۱، ولی با این حال او مردی نبود که بگذارد عمرش بی‌دستاورد و عاری از خلاقیت بگذرد.

محسن عباسی‌فرد گزارشگر پایگاه تحلیلی‌- خبری درسانیوز؛ به بهانۀ چهارمین سال‌گردِ کوچ خُنیاگر بزرگ؛با استاد محمدرضا شجریان ایرانی‌تر شدیم.
استاد محمدرضا شجریان هم مثل فردوسی و حافظ و سعدی، یادگاری برای ما و آیندگان به جا نهاده که پیوند عمیقی با “ایرانیت” دارد. نغمه‌ها و تحریرها و آواهای گونه‌گون و دلنشین و متبحرانه‌ی او، مظهر “آواز ایرانی” است.

دیروز ۱۷ مهر روز درگذشت استاد محمدرضا شجریان است. چهار سال از کوچ ابدی استاد می‌گذرد. اگرچه او تقریباً از مهر ماه سال ۹۵ دیگر آن استاد محمدرضا شجریان همیشگی نبود و در میانه‌ی مرگ و زندگی، بودن و نبودن، قرار داشت. هم در این جهان بود، هم در این جهان نبود.

به هر حال نبودنِ شجریان برای دوستدارانش غم‌انگیز است. او برخلاف شاملو که چنان فجیع به کشتن خویش برخاسته بود، سالم زندگی کرده بود و اگر گرفتار سرطان نمی‌شد، هیچ بعید نبود که تا ۹۰ سالگی هم عمر کند. بلکه بیشتر.
اگرچه شجریان از ۴۰ سالگی تا ۶۲ سالگی مهم‌ترین کارهایش را در دنیای آواز و موسیقی اصیل ایرانی انجام داده بود، یعنی از آلبوم “عشق داند” در سال ۱۳۵۹ تا آلبوم “فریاد” در سال ۱۳۸۱، ولی با این حال او مردی نبود که بگذارد عمرش بی‌دستاورد و عاری از خلاقیت بگذرد.

یعنی که در سنین پیری هم حتماً برگ تازه‌ای رو می‌کرد. چنانکه در اواخر دهه‌ی ۶۰ و اوایل دهه‌ی ۷۰، که همکاری‌اش با مشکاتیان قطع شده بود و کارهای نظیر “پیام نسیم” و “سروچمان” و “دل مجنون” و “یاد ایام” را با پیرنیاکان و عندلیبی بیرون داد، در نیمه‌ی دوم دهه‌ی ۷۰ اثر خاص و آسِ “شب سکوت کویر” را بیرون داد و دوستدارانش را شگفت‌زده کرد.

البته وقتی که درباره‌ی آثار شجریان حرف می‌زنیم، نباید فراموش کنیم که او بهترین آوازخوانِ تاریخِ ایران‌زمین است. بنابراین به آثاری چون “یاد ایام” و “دل مجنون” و … نباید به دیده‌ی تحقیر نگریست. این آثار اگرچه در حد “بیداد” و “دستان” و “نوا” نیستند، ولی حاوی بعضی از بهترین آوازهای شجریان‌اند.

مثلاً در آلبوم “یاد ایام”، آواز مبتنی بر غزل “دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود”، یا در آلبوم “دل مجنون” آواز مبتنی بر غزل “ای پیک پی‌خجسته که داری نشان دوست”، و نیز در آلبوم “در خیال” آواز مبتنی بر غزل “برخیز تا یکسو نهیم این دلق ازرق‌فام را”، جزو آوازهای عالی شجریان‌اند.

در آواز شجریان بر غزل سعدی در “دل مجنون”، بیت جاودانه‌ای وجود دارد که شاید بهترین بیت عاشقانه در شعر فارسی باشد: بی‌حسرت از جهان نبود هیچ‌کس به در/ الّا شهیدِ عشق به تیر از کمان دوست. آواز شجریان در این بیت و بیت بعدی (دردا و حسرتاً که عنانم ز دست رفت/ دستم نمی‌رسد که بگیرد عنان دوست)، چنان اوج بی‌تایی پیدا می‌کند که شگفت‌انگیز است.

خلاصه اینکه، وقتی می‌گوییم فلان کاست یا آلبوم جزو کارهای درجه‌یک شجریان نبوده، قطعا‌ً واقفیم که در حال حرف‌زدن از آلبومی هستیم که حاوی تصانیف و بخصوص “آواز شجریان” است. مثل این می‌ماند که بگوییم فیلم‌های “فروشنده” و “قهرمان” اصغر فرهادی جزو بهترین فیلم‌های او نبودند. شاید این طور باشد ولی این دو فیلم، دقیقاً چون ساخته‌ی فرهادی‌اند، ظرائف و لطائفی دارند و بلکه هزارویک حسن.

باری، شجریان حدود دو دهه (اندکی هم بیشتر) در اوجی بود که بعید است بعد از او تکرار شود. پیش از او هم تجربه نشده بود. با این حال در لابه‌لای آثار دهه‌ی ۵۰ و بعضاً دهه‌ی ۴۰ استاد محمدرضا شجریان نیز تکه‌های ناب و نایابی می‌توان پیدا کرد که شنونده را به شگفتی وامی‌دارند.

زندگی بدون شگفتی‌کردن، آش دهن‌سوزی نیست. کسی که اهل موسیقی کلاسیک ایرانی باشد و دل به شجریان داده باشد، خوب می‌داند که حنجره و تکنیک او چقدر شگفتی‌آفرین بودند. با این حال، فراتر از “شگفتی”، آواز استاد شجریان زاینده‌ی “تعالی” هم بوده. چطور می‌شود در جاده‌ای کویری، آوازهای جادوانه‌ی آلبوم “نوا/مرکب‌خوانی” را گوش دهی و لذت ببری و حسی از تعالی را تجربه نکنی؟

همین تعالی‌بخشی هنر شجریان علت کیفیت خاص محبوبیت او بود. دوستداران شجریان دو دسته بودند: کسانی که چندان اهل موسیقی کلاسیک ایرانی نبودند ولی شجریان را بابت حریت سیاسی‌اش دوست می‌داشتند، کسانی که شجریان را به خاطر هنرش دوست داشتند.

این گروه دوم، شیفته‌ و مجذوب و واله‌ی شجریان بودند. در یک کلام، عاشق او بودند و ساعت‌های مدیدی از عمرشان را صرف شنیدنِ شجریان کرده‌اند. و کدام عاشقی‌ست که عمرش را صرف معشوق نکند.

شجریان

جسارت است، ولی استاد محمدرضا شجریان برای این افراد، در حکم دیگو مارادونا بود برای مردم آرژانتین. به همین دلیل به نظر می‌رسد در بین هنرمندان ایرانی در سده‌ی اخیر، از حیث “کیفیتِ محبوبیت”، محبوبیتِ هیچ هنرمندی همتا و هم‌ترازِ محبوبیت شجریان نبوده.

با این حال این‌ چیزها می‌گذرند و می‌روند. دیر یا زود، زمانه‌ای می‌رسد که عاشقان شجریان هم، که در روزگار او، یعنی در دهه‌های خاص ۶۰ و ۷۰ سده‌ی ۱۴ خورشیدی، دل به آوازش دادند و شیفته‌اش شدند، مثل او در خاک خفته‌اند. آیندگان قاعدتاً نسبت عاطفی دیگری با شجریان خواهند داشت. چنانکه فرانسوی‌های کنونی، هر چقدر هم که از شنیدن آواز ادیت پیاف لذت ببرند، غالباً فاقد نسبت عاطفی‌‌ِ فرانسویان دهه‌های ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ با ادیت پیاف‌اند.

تاًثیر حضور و معاصرت را نمی‌توان نادیده گرفت. اما میراث یک هنرمند، فراتر از چند و چون محبوبیت اوست. فرض کنیم شجریان به سرنوشت ون‌گوگ دچار می‌شد که در دوران حیاتش، برخلاف بزرگانی چون باخ و بتهوون و موتسارت، قدر ندید و احترام و توفیقی نصیبش نشد. در این صورت، باز آیندگان بودند و آوازهای استاد محمدرضا شجریان؛ که بخشی از گنجینه‌ی “فرهنگ و هنر ایرانی” است. مگر از فردوسی در روزگار خودش قدردانیِ ملی به عمل آمد؟ اما میراث فردوسی، امروزه جزو بنیادهای “ملیت ایرانی” است.

شجریان هم مثل فردوسی و حافظ و سعدی، یادگاری برای ما و آیندگان به جا نهاده که پیوند عمیقی با “ایرانیت” دارد. نغمه‌ها و تحریرها و آواهای گونه‌گون و دلنشین و متبحرانه‌ی او، مظهر “آواز ایرانی” است. از نویسنده یا روشنفکری که مشغول کار فکری است، تا کارگر یا کشاورزی که مشغول کار یدی است، آوازهایی از شجریان را زیر لب یا با صدای بلند، با افتخار می‌خوانند و در آوازهای او ایرانی‌بودنِ خود را بازمی‌یابند.

شجریان هنرمندی مردمی بود اما هنرش تابع سلیقه‌ی مردم نبود. برعکس، او سلیقه‌ و ذائقه‌ی هنری مردم را ارتقا داد. اگر او نبود و آن طور محبوب نمی‌شد، چه بسیار ایرانیانی که نمی‌توانستند با موسیقی کلاسیک سرزمین خودشان ارتباط برقرار کنند. او به سهم چشمگیر خودش، بسیاری از ما را با داشته‌های ملیِ مثبتِ و باارزشِ خودمان پیوند داد یا به پیوندمان با این میراث فرهنگی عمق بخشید؛ از آواز و موسیقی کلاسیک ایرانی گرفته تا اشعار حافظ و سعدی و باباطاهر و …

اما اگر مردم موسیقی‌دوست عصرِ شجریان، آن همه از او تأثیر نمی‌پذیرفتند، باز میراث هنری شجریان باقی می‌ماند برای ایرانیان آینده. و البته برای انسان‌های آینده، در هر کجای این جهانِ انسانی؛ چراکه هنر، بویژه موسیقی، نهایتا مرزها را درمی‌نوردد و خوراکی است برای انسان بما هو انسان.‌

با این حال عجالتاً باید گفت که شجریان پیوند ما را با وجوه مثبت ایرانیت و ایرانی‌گری عمیق‌تر کرد و دقیقاً به همین دلیل، و البته به دلیل محبوبیت و مردمی بودنش، هنرمندی ملی بود. ما با استاد محمدرضا شجریان ایرانی‌تر شدیم. گرامی باد یادِ خوشایندش.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *