یادداشتی از دکتر محمّدعلی اسلامی نُدوشن؛ حافظ میتوان گفت که به عمیقترین لایهی فرهنگِ ایران دست زده است و رسیدن به عمقِ شعرِ او نزدیک به ناممکن است، من نمیخواهم بگویم که مهمّترین شاعرِ ایران است، که نیست؛ ولی میخواهم بگویم که استثناییترین است، یعنی وضع خاصّی دارد، نمیشود گفت که چه هست و که هست و چه میگوید. زیرا سخنگوی آن لایهی زیرینِ فرهنگِ ایران و تاریخ ایران است و به عمقِ تاریخ ایران رسیدن کار دشواری است.
این از عجایب است که یک فرد در گوشهای از شیراز در یک دوران انحطاطِ تاریخ، فردی کاملاً بیادّعا، یک طلبه از یک خانوادهی پایینتر از متوسّط توانسته باشد به این صورت به بروز بیاید و به این صورت سخنگوی اعماقِ زندگیِ انسانی بشود، این از شگفتیهای تاریخ است که گاه به گاه یک چنین عناصری از خود بیرون میدهد.
این که گفتم خصوصیّاتی دارد که او را جدا میکند از دیگران، یکی این است که حدود ۶۰۰ سال است که در عرصهی تفکّرِ ایرانی از او فال میگیرند و آیندهی خود را از او میپرسند.
امّا در دورانِ ما چیزی افزون پیش آمده و آن این است که آیندهی اجتماعی مطرح است، سرنوشتِ یک کشور مطرح است، سرنوشتِ سامانِ جهانی تا حدّی مطرح است، همهی ملّتها کم و بیش به هم بستگی پیدا کردهاند؛ بنابراین سرنوشت فردی از خود فراتر رفته، اجتماعی شده، جهانی شده برای این که در هر نقطه از جهان هر اتّفاق بزرگی بیفتد در نقطههای دیگر اثر گذار میشود؛ بنابراین یکی هم این است که گاهی از حافظ میخواهند بپرسند که چه خواهد شد؟
و عجیب این است که همیشه از جانب او یک جوابی هست ولو مبهم، که تا حدّی بتواند پرسنده را در آن لحظهی خاص که فال میگیرد، اقناع بکند.
و این خاصیّتِ یک حالتِ بسیار سیّالِ شعر حافظ است که قرار به یک موضوع ندارد، و همین طور از یک نقطه به نقطهای دیگر حرکت میکند و به این علّت تا حدّی میتوان از او جوابی گرفت، و باز به این سبب نیز هست که حافظ به گونهای حرف میزند که برداشتهای متفاوت و گاه متناقض از او میشود.
شما به کتابهایی که دربارهی او نوشته شده است نگاه بکنید میبینید که چقدر برداشتهای مختلف راجع به او شده، و تقریباً هیچکدام از این کتابها هم جواب درستی به خواننده نمیدهند.
باز این حالت استثناییِ دیگرش این است که تنها شاعریست در زبان فارسی که خود شخصاً ادّعا دارد که با عالم غیب ارتباط دارد، جابهجا چندین بیت در این معنا هست که میگوید قدسیان گویی که شعر حافظ از بر میکنند، و نظایر این معنا.
هیچکدام از بزرگان شعر فارسی یک همچون ادّعایی نداشتهاند که حافظ داشته و این معلوم میشود که نوعی احساسِ درونی داشته که شعرِ او را فراتر میبَرَد از حدّ کلامِ زمینی، کلامی که مورد استفادهی عموم است؛ نوعی حالتِ فرازمینی به کلام خود میبخشد.
این البتّه نه بدان معناست که واقعاً ارتباطی با عالمِ غیب داشته، هیچ کس نمیتواند با عالمِ غیب ارتباط برقرار بکند؛ بلکه حالتی است که ترکیبِ کلمات و الفاظ یک همچو خاصیّتی از خود بروز میدهند.
طنینی در کلمات هست، آوای خاصّی از ترکیب پدید آمده که این حالت را القاء میکند. موسیقیِ خاصّی که ما را میرباید و میبَرَد به عالمِ دیگری.
و از اینها گذشته، باز یکی از چیزهای عجیبی که دربارهی حافظ هست، آن است که مثلاً شاعری مثل گوته که برجستهترین فردِ ادبیاتِ آلمان است، از طریق ترجمه سرسپردهی او شده است، این از عجایب است.