نگین همتی گزارشگر و مرتجم پایگاه تحلیلی- خبری درسانیوز؛ معماری همیشه یکی از خلاقترین هنرها و بخش مهمی از هویت هر کشور بوده که با معرفی آن به جهان، مجموعهای از ایدههای عمیق و غنی فرهنگی و هنری هر ملتی آشکار میشود.
ایران نیز سابقه ۷۵۰۰ سالهای در جریان معماری و شهرنشینی دارد، معماریای که ورای ساختن بنا و پایه و اساس زندگی است؛ به نوعی که نشان دهنده نوع نگرش مردم هر کشور و گنجینه تاریخی آنهاست.
اما روند تخریب بناهای تاریخی ادامه دارد و برخی از کارشناسان اختلافنظر میان شهرداری و وزارت میراثفرهنگی، گردشگری و صنایعدستی را عامل این مشکل میدانند. آیا این دوگانگی مدیریتی و اختلافنظرها روزی به پایان میرسد؟
هرچند که سرعت گرفتن ماشین تخریب آثار تاریخی و معماری شهری سنتی ایران، گرچه احساسات اهل فرهنگ را جریحهدار میکند، اما منطق سرد و بیرحم اقتصاد، سربرآوردن ساختمانهای جدید را به یک واقعیت غیرقابل اجتناب تبدیل کردهاست. گویی این نبرد بیامان خاطرات و واقعیتهاست؛ جایی که همیشه زیباییهای گذشته مغلوب احتیاجات حال و آینده میشود.
خانههای قدیمی تهران و همچنین بناهای قدیمی و ارزشمند دیگر شهرها، علاوه بر اینکه میراث یک شهر و منطقه هستند، امکان زیباییشناختی خاصی بر جان شهرها میبخشند. اما تماشای این بناهای تاریخی در میان زندگی شهری رفتهرفته غیرممکن میشود زیرا روند تخریب این بناها متوقف نمیشود . با اینکه کارشناسان و رسانهها برای حفظ آنها همواره تلاش میکنند، اما روزی میرسد که به ناگاه شهروندان و رسانهها متوجه کم شدن یکی دیگر از زیباییهای شهرشان میشوند.
مهدی غفوری، پژوهشگر، مدرس و مشاور بازاریابی و برندسازی در این باره میگوید: در این مورد هم مسأله و هم راه مقابله با آن به غلط تعریف شدهاند و اتفاقا همان منطق سرد و بیرحم هم حکم به حفظ و احیای بافت تاریخی میدهد.
این یک حسرت رمانتیک نیست
گروهی از علاقهمندان فرهنگ ایران بهطور فعال میکوشند با تکیه بر جنبههای عاطفی، مخاطبان خود را متوجه وضعیت غمانگیز بافتهای تاریخی شهری کنند.
دکتر غفوری معتقد است که ارزشهای نهفته در این بافتها به سادگی قابل ترجمه به ارزش اقتصادی -و فراتر از آن- هستند: مسأله احیای بافت تاریخی، مسأله حسرت رمانتیک و مرثیه خواندن برای گذشته و یک موضوع فرعی مختص یک طیف سانتیمانتال از جامعه نیست، ما با یک قابلیت ارزشآفرینی غولآسا طرف هستیم که ابعاد اقتصادی و انسانی آن را شاید تنها از منظر برندسازی شهری بتوان بهشکل جامع درک کرد.
او میافزاید: این گنجینهای پنهان است که ذینفعانش باید شناسایی و متقاعد شوند که منابع خود را در حرکتی جمعی وارد پروژه احیای آن کنند. ذینفعان اصلی چه کسانی هستند؟ نهاد حکمرانی، سرمایهگذاران، کسبوکارها، ساکنان و گردشگران.
برندسازی برای شهر
این متخصص بازاریابی در مورد چیستی برند شهری میگوید: اگر شهر را مجموعهای از خدمات در نظر بگیریم، میتوانیم قائل به وجود دو لایه خدمت متمایز در آن باشیم.
اول لایه سختافزاری است، مثل حمل و نقل، معابر خوب، جمعآوری زباله، دسترسی به امکانات عمومی و هرچیزی که به نیازهای زیستی پاسخ میدهد. لایه سختافزاری شهر در حالت ایدهآل شبیه یک کندوی زنبور یا لانه مورچه است، همهچیز درست کار میکند ولی انسانی نیست.
لایه دوم، لایه فرهنگی است که با روح و ماهیت انسانی شهروندان ارتباط دارد. اتفاقا لایه دوم، لایه اول را به تعالی میرساند، چرا که سرمایه لازم برای توسعه سختافزاری شهر از طریق منابعی تأمین میشود که ساکنان توانمند، سرمایهگذاران و گردشگران به شهر تزریق میکنند، یعنی کسانی که مجذوب معنای انسانی شهر شدهاند.
غفوری تأکید میکند: برندسازی در واقع همان فرایند معنابخشی و فراگیر کردن معنای بودن، دیدن و کارکردن در یک شهر است و این در دنیای معاصر کلید رونق، بقا و توسعه شهر به حساب میآید.
شروع کوچکِ بازی بزرگ
برندسازی شهر یک فرآیند پیچیده و دشوار است. دکتر غفوری میگوید: قرار است برای مخاطب، تجربه خوشایند ایجاد کنیم، در حالی که مخاطبان متنوع و متفاوت هستند. نمیتوان برند شهر را یک بار برای لایه محافظهکار جامعه ساخت و یک بار دیگر برای نسل جوان سرکش. چنین کار سترگی، مستلزم پیشنیازهای فلسفی، ظرفیتهای هنری در والاترین سطح و داشتن فهمی بیغرضانه از تاریخ است. شاید بهتر است بگویم برندسازی شهری به جریان انداختن فلسفه، هنر و تاریخ در وجود شهر است.
او میافزاید: این پیچیدگی و بزرگی برندسازی شهری، این نیاز به عرضه اصالت، نیاز به تطابق واقعیت و تصویر، نیاز به کشف راهحلهای زیستمحیطی و نیاز به جلب مشارکت و همرایی، مدیران را میترساند. برخی در وادی اقدامات روبنایی مثل ساختن لوگو و شعار باقی میمانند و بسیاری نیز بهکل قید ماجرا را میزنند و شهر -و کشور- را به دست تقدیری میسپارند که حالا همه از قبل نتیجه آن را میدانیم: مهاجرت نیروهای نخبه و فرار سرمایهگذار.
این پژوهشگر برندسازی و بازاریابی اجتماعی تمرکز بر بافتهای ارزشمند شهری را یک راه میانبر میداند: به جای مواجهه با همه ابعاد برندسازی شهری، میتوانیم روی کانونهای جاذبه عاطفی و میراث شهر تمرکز کنیم؛ یعنی پروژههای کوچکتری که کارکرد تجربهآفرینی، تمایز و اصالت شهر را بهخوبی برآورده میکنند و در عین حال با تعداد کمتری از تصمیمگیران سر و کار دارند. در عین حال با این شیوه به همه مخاطبان اجازه داده میشود که نسخه شخصی خودشان از تصویر شهر را بسازند و نسبت به آن احساس مالکیت کنند.
نهاد حکمرانی، خِرَد و وظیفه
بسیاری از منابع و تصمیمات مرتبط با احیای بافتهای تاریخی در اختیار دولتهاست. غفوری در این راستا میگوید: بسیاری از اهداف ذاتی حکمرانی که چه بسا با شیوههای سلبی و ندانمکاری دنبال میشوند، راهحل مثبت و ایجابی دارند، از جمله درک هویت و سفر مشترک یک ملت در بستر تاریخ لازم است که به نهادهای حکمرانی یادآوری شود که رقابتهای منطقهای بیش از پیش جنبه هویتی و سرمایهگذاری فرهنگی پیدا کردهاند. همسایگان ما بیدریغ روی برند کشور و شهرهایشان سرمایهگذاری میکنند و انسجام ملی خود را از طریق ارتقای تصویر شهرها نمایش میدهند.
او میافزاید: اصالت و تاریخ خریدنی نیست. این که زندگی را به جایی که اصالت و تاریخ شهر و کشور در آنجا خاک میخورد برگردانیم دیگر بحث هوسهای نوستالژیک نیست، بلکه فرصت و موهبتی است که در بافتهای تاریخی وجود دارد.
سرمایهگذاران، همگرایی نفع شخصی و اجتماعی
طبیعی است که بدون سرمایههای خصوصی پروژهها راه سختی را در پیش خواهند داشت.
این پژوهشگر برندسازی و بازاریابی اجتماعی در این باره توضیح میدهد: برای سرمایهگذار تنها عامل تعیینکننده، منفعت و بازگشت سرمایه است. از یک سمت برند شهری قوی، حس امنیت و اعتماد را در سرمایهگذار ایجاد میکند و نوید رونق و صلح میدهد و از سمت دیگر در سرمایهگذاری روی برند شهری و بهطور مشخص احیای بافتهای تاریخی هم فرصتهای کمنظیری نهفته است.
به عنوان یک اصل کلی، داشتن جای پا در برندهای شهری سرمایهگذاری هوشمندانهای است، چرا که کنترل روی عاملِ تمایزآفرین، یک اهرم موفقیت اقتصادی است و برندهای مکان به شدت کالاها و خدمات مرتبط با خود را تقویت میکنند.
کسبوکارها، رقیب اقتصادی آپارتمانها
بازدهی اقتصادی سرمایهگذاری در پروژههای احیای بافت، وابسته به موفقیت کسبوکارهایی است که حول آنها شکل میگیرد. دکتر غفوری توضیح میدهد: در گذشته قدرتی نهفته است که میتواند موتور محرک طیف بزرگی از کسبوکارها باشد. بافتهای تاریخی به شکلی سحرگونه قابلیت درگیر شدن با ذهن مخاطبان را دارند و مغناطیس گریزناپذیری که در روایت گذشتهها وجود دارد به سادگی به رونق ترجمه میشود. هر استراتژیست بازاریابی، شیفته داشتن چنین سلاحی است.
او تأکید میکند: اگر یک بافت تاریخی به شکل وسیع و بههمپیوسته احیا شود برای محاسبه برتریهای اقتصادی آن بر کفتراشی و آپارتمانسازی لازم نیست نابغه ریاضی باشید.
ساکنان، صاحبان خانه
بدون جلب مشارکت ساکنان، نه برند شهری و نه پروژه احیایی در کار نخواهد بود. دکتر غفوری میگوید: مردم یک شهر خود آن شهر هستند، کسانی که حامل تاریخ و فرهنگ و اخلاقیات شهرند و اگر قرار بر ساخت برند برای یک شهر شود، این برند باید مبتنی بر واقعیات زندگی ساکنان شهر باشد.
نمیشود یک تصویر بهدور از واقعیت را جعل و به مردمی تحمیل کرد که با ارزشهای دیگری زندگی میکنند.
در عین حال اگر قرار باشد رفتار مردم برای پذیرش گردشگران و کسبوکارهای غیربومی تغییر کند، سه اصل کلی بر این تغییر حاکم است: نفع اقتصادی، تکنولوژیِ تسهیلکننده زندگی و زیباییشناسی مشترک بین میزبان و میهمان. در بافتهای تاریخی تضمین این اصول راحتتر هستند، زیرا اشتغال، بهروزسازی و بازآفرینی زیبایی، تقریباً همزمان رخ میدهند.
گردشگران، رونق مدام
برندسازی برای شهر باید همانگونه که احساس خوشایند زیستن در یک شهر را ایجاد میکند، تجربه بازدید از آن شهر را نیز جذاب و غنی کند. این پژوهشگر برندسازی و بازاریابی اجتماعی در این مورد توضیح میدهد: گردشگر باید حس کند تجربه متمایزی به دست آورده و زمانی که در شهر سپری کرده، جزو اوقات خوش زندگیاش بوده. او باید فهم عمیقی از روح شهر بهدست آورد و یک بافت تاریخی همچون یک نمایش ملموس از فرهنگ و تاریخ شهر، عمیقترین تجربهها را خلق و اصیلترین داستانها را بازگو میکند.
بافت تاریخی و حافظه فرهنگی
احیا و حفاظت بافت تاریخی، بخشهایی از فرهنگ ما را حفاظت میکند. اما دکتر مهدی غفوری در این باره میگوید: داستان زندگی ما خیلی قبل از به دنیا آمدنمان شروع شده است. این داستان مثل یک سریال است که وقتی قسمتهای قبل آن را نبینیم، درکی از آن نخواهیم داشت.
برند شهر کمک میکند این داستان گفته و شنیده شود. وقتی درون بافت تاریخی شهر به عنوان یک روایت مجسم از گذشته حرکت میکنیم نظرمان به سابقه داستانی جلب میشود. میفهمیم کجای قصه هستیم. نقشآفرین داستانی که بزرگتر از خودمان است میشویم. مأموریت و مسئولیتمان را میفهمیم.
نمونه اخیر، البته تا زمانی که این گزارش نوشته میشود، مربوط به خانه زند نوابی است، سازهای متعلق به دوره پهلوی که در ضلع شمالشرقی میدان فلسطین قرار داشت. با اینکه بارها فعالان حوزه میراث فرهنگی خواهان حفظ این بنای با ارزش بودند، قسمت بزرگی از این خانه تخریب شده است؛ آن هم در آن زمان که حجت نظری عضو کمیسیون فرهنگی اجتماعی شورای شهر تهران در تذکر پیش از دستور خود در جلسه دویست و پنجاه و دوم شورای شهر درباره تخریب خانه زند نوابی به شهردار وقت تذکر داده بود و در این باره میگوید«تک تک آثاری که به خاطرات فرهنگی ما را شکل میدهند در معرض تخریباند و متاسفانه شهرداری که خود معمار است و داعیهدار فرهنگی و معماری و بافت فرهنگی، نسبت به این اتفاقات با جدیت و شدت برخورد نمیکند.»
این عضو شورای شهر ادامه میدهد: اقدام برای تخریب بناهای تاریخی از زمان ریاست اسفندیار رحیممشایی گذاشته شده و نخستین بنا که اینگونه ارزیابی شده از سوی دیوان عدالت هم همین ملک زند نوابی است.
او میافزاید: «تاکنون بیش از ۱۴ بنا از فهرست آثار ملی خارج شده است.»
دوگانگی در امور مدیریتی
خرداد ۹۹ عمارت تاریخی «گلستانه» و بهمن ۹۸ عمارت «اقدسیه» از آثار با ارزش معماری دوران پهلوی تخریب شدند، اما آثار تخربی به همینها محدود نشده و به عنوان یکی از مشکلات تکراری حوزه میراث فرهنگی تبدیل شده است.
تورج سالکی کارشناس میراث فرهنگی و احیای بناهای تاریخی درباره چرایی متوقف نشدن این روند میگوید: در امور مدیریتی شاهد دوگانگی هستیم. این مشکل خاص کشور ما نیست، در ایتالیا سازمانی شبیه میراث فرهنگی و سازمانی موازی با آن وجود دارد که در سطح کشور قسمتی از بناهای قدیمی را مالک است.
او میافزاید: در ایتالیا سازمانی که مانند میراث فرهنگی فعالیت میکند، برای درآمد بالای ناشی از جذب توریست، خواهان حفاظت و مرمت از بناهای تاریخی است، اما سازمان موازی با آن، گاهی مخالف برخی از مرمتهاست زیرا مرمت نیازمند صرف هزینه بالاست و در دوران مرمت، که ممکن است چند سال طول بکشد، هیچ گونه درآمدی وجود نخواهد داشت. همچنین زیرساخت برخی از بناهای تاریخی تغییر میکنند که میتواند با مخالفتهایی مواجه شود.
کارشناس میراث فرهنگی و احیای بناهای تاریخی ادامه میدهد: توریسم برای ایتالیا از اهمیت بالایی برخوردار است و کمتر پیش میآید اقدامی انجام دهند که موجب لطمه به این روند شود. اما گاهی مدیریت دو قطبی حتی در این کشور موجب تصمیماتی خلاف نظر فعالان حوزه میراث فرهنگی میشود.
کارشناسان باید صاحبان بناهای تاریخی را راهنمایی کنند
سالکی که در این سالها در موزه مردمشناسی به عنوان مشاور فعال است، درباره برخی از تجربیاتش در این دوران میگوید: بناهای تاریخی در مالکیت شهرداری است اما وزارت میراث فرهنگی در آنها اختیار کامل دارد و کارمندانش در آنجا کار میکنند. برای نمونه، درباره موزه علم و صنعت (کارخانه پنبه) در گرمسار شاهد همین مساله بودیم. شهرداری میخواست برای عریض کردن کوچه، دیوار ۹۰ ساله موزه را تخریب کند. تخریب کردند و آجرهایی که متعلق به دوران رضاشاه بود، همراه نخالههای ساختمانی بردند. پس از آن مدتی این بنا محل خواب معتادان و بیخانمانها شد و بعد از آن دیواری نامتناسب برایش ساختند.
این کارشناس میراث فرهنگی، این آسیبها را به دلیل دوگانگی مدیریت میداند و میافزاید: میراث فرهنگی ناکارآمدی خود را نشان داده؛ همه عمارتها و بناهای تاریخی دچار دوگانگی تخریب یا مرمت میشود. البته گاهی به خواست خدا، فرد با وجدانی طرف قرارداد است و برای مرمت بنای تاریخی پول خرج میکند، برای استفاده از جنبههای توریسم بنا را در حال و هوای سنتی نگه میدارد. باید توجه داشت که این یک اتفاق است و یک اصل نیست. این در حالی است که اگر کارشناسان میراث فرهنگی افرادی را که بناهای تاریخی را خریداری میکنند، راهنمایی کنند، احتمال حفاظت و مرمت از بنا بالا میرود.
او میافزاید: همه اینها در حالی است که بسیاری از کارشناسان این حوزه برای نگهداری از یک سایت یا بنای تاریخی، گاه از امکانات و سرمایه شخصی استفاده میکنند. اگر حمایت برخی از افراد که وجدان کاری دارند، نباشد با تخریب بالاتری مواجه خواهیم بود.
به عنوان ناظر حضوری، ۱۴سال پیش در مرمت دارالفنون دیدم درهایی را که در حضور امیرکبیر ساخته شده بود برای گرم کردن کارگران سوزاندند زیرا موریانه به آنها آسیب زده بود و میخواستند درهای جدید بسازند.
درآمدزایی، شرط عدم تخریب
شهرداری و وزارت میراث فرهنگی سالهاست اختلاف نظرهایی دارند که نتیجه آن نابود شدن بناهای تاریخ ایران است.
سالکی دراینباره چنین توضیح میدهد: شهرداری و وزارت میراث فرهنگی، هر دو وابسته به دولت هستند. اگر با هم پروتکلی بنویسند، میتوانند مسائل را حل کنند اما روابط پیچیده گاهی اجازه به برخی اقدامات نمیدهد.
برخی از بناهای تاریخی در تهران تخریب میشود اما کاخ گلستان، بدون تغییر باقیمانده زیرا محل درآمد خوبی است و از توریستها به دلار هزینه ورود میگیرند.
به گفته این کارشناس میراث فرهنگی، اگر هدف شهرداری و وزارت میراث فرهنگی، حفظ اصالت بناهای تاریخی باشد، میتوانند با هم همکاری داشته و مسائل را حل کنند.
او میافزاید: یکی از مشکلات، کمبود بودجه است، اگر بودجه به اندازه کافی نباشد، بنا تخریب میشود اما با راهنمایی درست کارشناسان این حوزه، میتوان مانع این روند شد.
از طرفی مسائل حقوقی مهمی در قراردادها مطرح است. برای مثال مالک میتواند درصورت نبود توافق با میراث فرهنگی، درِ بنای تاریخی را قفل کند تا آن سازه بر اثر مرور زمان، تأثیر باران و برف تخریب شود. این در حالی است که در دیگر کشورها در صورت چنین اقدامی فرد با جریمههای سنگین مواجه میشود.
فقدان مدیریت یکچارچه و همچنین کمبود و نبود بودجه کافی، از مسائل اساسی در ادامه روند مشکلات حفظ و مرمت بناهای تاریخی میراث فرهنگی هستند. این مسائل با ضعفهای حقوقی برای الزام افرادی که مالکیت بنای تاریخی را در اختیار دارند در حفظ و نگهداری از آنها دو چندان میشود. همه این مسائل چندین سال است که موجب نابودی بناهای تاریخی ایران میشود در حالی که به راحتی با هماهنگی میان شهردای و وزارتخانه میراث فرهنگی قابل حل است.