همانطور که میدانید توسعه قبل از آنکه یک امر اقتصادی، سیاسی، فرهنگی یا اجتماعی باشد یک امر روانشناختی است. سرعت تغییرات جوامع در ابعاد گوناگون وابسته به سرعت تغییرات در ویژگیهای نگرشی، ذهنی و رفتاری مردم جوامع است. توسعه در دو بعد شناختی و رفتاری باید رخ دهد تا شاهد تولد جوامعی مدرن باشیم.
بر این اساس گزارشگر پایگاه تحلیلی- خبری درسانیوز؛ به دیدار دکتر محمدابراهیم مداحی یکی از تأثیرگذارترین چهرههای روانشناسی پس از انقلاب و بنیانگذار نظام روانشناسی رفتیم تا با او مسائل روز روانشناسی کشور را بررسی نموده و دغدغههای خواص این حوزه را جویا شویم و این گفتوگو را با هم مرور میکنیم.
سوال اول : با توجه به مشکلات و کشمش های درونی سازمان نظام روانشناسی در سال های اخیر به نظر شما کی جامعه روانشناسی آرامش صنفی را تجربه خواهد کرد؟
در ارتباط با نظام روانشناسی به هر حال من بنیانگذار این سازمان در سال ۷۷، ۷۸ بودم؛ بنا بود که سازمان نظام روانشناسی به دو منظور تشکیل شود یک چتر حمایتی برای کسانی که در حرفهی روانشناسی و مشاوره فعالیت دارند و دوم حفظ حقوق مراجعین که اگر خطایی به صورت خطای روانشناختی اتفاق افتاد آنها بتوانند از مرجع تخصصی حق خودشان رو مطالبه کنند.
خب ابتداً برای این موضوع خیلی مقاومت میشد از طرف دو گروه. یک نظام پزشک سالار که همچنان در کشور حاکمهاند، دوم از طرف بعضی از همکاران روانشناس و مشاور که خیلی شاید به این معنا واقف نبودند.
ولی خب بالاخره با تلاش و لطف خدا این اتفاق افتاد و سازمان نظام قانون شد و در همان زمان یکی از مخالفین میگفت، این فکری که شما آوردید بیست سال برای کار در ایران زودتر است. آن روز من این حرف را این چنین تفسیر میکردم که حتماً ایشان چون مخالفاند اینچنین دیدگاهی دارند.
بعداً که بعضی از دوستان آمدند و فراموش کردند اهداف و فلسفهی وجودی سازمان را و شروع کردند به جدل و جدال و اینگونه جبهه گیریها، خب در واقع باعث شد که این آشفتگیها که مشاهده میکنید ایجاد شود، درحالی که سازمان نظام با این هدف تأسیس شد که حقوق هم روانشناس و هم مراجعه را تأمین و حفظ نماید.
بایستی میرفت داخل قوانین، در قوهی مقننه آنجا ظرفیتهایی را برای افزایش سواد سلامت و روان و همچنین چترهای حمایتی دولت، مثل بیمهی سلامت روان یا مثلاً الزام نهادها و مؤسسات برای بهرهگیری از خدمات روانشناختی نه فقط در حوزهی بالینی در پنجاه و دو حوزهای که در APA تصریح شده است، مثل روانشناسی نظامی، روانشناسی صنعت، روانشناسی تبلیغات، روانشناسی تربیت، روانشناسی جنایی، حقوقی و قضایی و…
بایستی این ظرفیتها تو قانون ایجاد میشد که تمام نهادهای دولتی و غیردولتی مثل روانشناسی ورزش، اینها بیایند استفاده کنند. متأسفانه به دلیل اینکه دوستان از همان ابتدا هم حتی بعضی از آنان که امروز و حالا داعیهی حکومت در این سازمان را دارند، من نمیخواهم افشا نمایم، اینا خودشان جزو مخالفین تشکیل سازمان نظام روانشناسی بودن و حالا امروز طوری دیگه رفتار میکنند.
به هر حال بایستی این اتفاقات میافتاد و البته میافتاد، من ناامید نیستم. حالا شاید اگه فکر آنان و بخصوص آقایی که آن روز به من گفت بیست سال زود شما این ایده رو مطرح کردی، جامعه به اون مرحله نرسیده که یه همچنین پدیدهای رو بخواهد داشته باشد یا بخواهد دنبال نماید. امروز به هرحال بیست سال گذشته دیگر، انشاءالله ما حتماً به هدفمان خواهیم رسید.
ولی درعینحال تمام میشود، یعنی مطمعناً به مرور جامعهی روانشناس، خصوصاً نسل جوان که هم خیلی فهمیدهاند و هم خیلی باسوادند و اینها به دانش هوش مصنوعی، به دانش اینترنت، به علم شبکههای اجتماعی، مسلط هستند، قطعاً پارادایم را عوض میکنند؛ من امیدوارم و خیلی هم طول نمیکشد که این اتفاق میافتد.
سوال دوم :با عنایت به رای دیوان عدالت اداری ساختار جدید سازمان نظام روانشناسی رو چگونه ارزیابی میکنید و چشم انداز آینده نظام سلامت روان در کشور رو چه میبینید؟
چشمانداز اینکه الان هم ریاست جمهوری، هم دیوان عدالت اداری، هم رئیس مجلس تصریح کردهاند که ارکان دوره چهارم باید مستقر شوند و انتخابات را ظرف سه یا چهار ماه برگزار نمایند و هر کس که منتخب یا کسانی که منتخب جامعهی روانشناسی مشاوره هستند، اینها بیایند و سازمان را به عهده بگیرند.
حالا دوستان بعضاً مقاومت میکنند. بالاخره شاید شائبههای مادی دارند، نمیدونم! شاید شائبههای معنوی دارند. معنوی که نمیتواند باشد، چون اگر بود که این رفتارها نمیشد. به هر حال اینها حل میشود، الان هم تو مرحلهای هست که فکر میکنم نهادهای حاکمیتی به این نتیجه رسیدهاند که بایستی این ماجرا رو جمع کنند. ولی من متأسفم، برای همکارانی که بایستی روانشناسی و رواندرمانی و آرامش تن رو ملاک قرار دهند، ولی متأسفانه با رفتارشان روان خراشی میکنند.
سؤال سوم: آیا شما با روند فعلی اعطای پروانههای اشتغال سازمان نظام روانشناسی و مشاوره در کشور موافق هستید یا نه؟
روند فعلی گیر قانونی دارد، هم گیر مدیریتی. من اعتقادم بر این است که صدور پروانههای اشتغال باید در اون تسامح و تساهل بشود. یعنی پروانهها طبق قانون به همهی کسانی که فوقلیسانس و دکترا دارند داده بشود. البته حداقل شرایط را داشته باشند.
سختگیری نکنیم، در واقع در صدور پروانه سختگیری نشود. اما در ادامهی روند پروانه سختگیری بشود، یعنی چی؟! یعنی مهارت افزایی بشود، توانمندسازی بشود، ارزیابی بشود. اگر کسی در مسیر این پروانه دارد کار میکند، این فعالیتها را نداشت یا زیر سؤال بود، دیگر تمدید نکنند.
به نظر من، بایستی سرمایهی اجتماعی نظام روانشناسی حداقل پانصدهزار نفر باشد. امروز رشته برای سازمانی که چهارده یا پانزده سال از آن گذشته مثلاً خوشحال باشد که پنجاه شصتهزار نفر عضو دارد. اگر من جای مسئولین فعلی سازمان بودم، ظرف یک سال این را با صراحت میگویم، سرمایهی اجتماعی سازمان نظام را به نیم میلیون میرساندم.
وقتی که سازمانی سرمایه اجتماعی نیم میلیونی داشته باشد، از حاکمیت میتوند سهم خواهی کند، مشارکت کند، نقش داشته باشد. بعدم میتواند یک پوشش خوبی داشته باشد برای جامعهای، که الان وزارت بهداشت آن دارد میگوید ۲۵ درصد افسرده، ۲۴ درصد اضطراب، ۱۸ درصد اختلالات سایکوسوماتیک. با همچین جامعهای، تازه اینها آمارهای رسمی میباشد، غیر رسمی بیشتر از اینهاست.
یا آمارهای آسیبهای اجتماعی که ما داریم میبینیم، مثل طلاق و اعتیاد و خیلی اتفاقات دیگر. در چنین حالتی جمعیت صد میلیونی، حداقل باید یک میلیون روانشناس و مشاور در خدمت مردم داشته باشد. نمیشود با ده هزار روانشناسی که پروانه دارند، به صد میلیون جمعیت سرویس داد.
بنابراین، نگاه تنگنظرانه نباید داشت؛ بایستی ما پروانهها را با حداقل شرایط استاندارد بدهیم. اما بعد از صدور پروانه، نظارتهای خوب، مهارتافزایی، توانمندسازی و ارزیابیها اتفاق بیافتد.
سوال چهارم: باتوجه حواشیهای اخیر در سازمان نظام روانشناسی، این رفتارها و سهم خواهی ها چه ضربهای به جامعه روانشناسی و سلامت روان مردم کشور میزند؟
ضربه زده که الان هر کسی آمده است توی روانشناسی، ده تا متولی پیدا کرده تو کشور! وزارت ورزش شده یکی از متولیها، حوزهی علمیه شده یه متولی دیگر، خدمت شما عرض کنم قوهی قضاییه نیز شده یه متولی، وزارت بهداشت، وزارت علوم، دانشگاه آزاد… اصفهانیها یه ضربالمثل خوبی دارند، میگویند هر کاری میخواهی انجام نشود، به چند نفر واگذار نماید.
روانشناسی باید باید یک متولی داشته باشد؛ در آموزش این اشکال ندارد که متولیهای دیگری هم باشند، اما در کار حرفهای باید یک متولی باشد. این از ضعف دستاندرکاران سازمان بوده که متولیان زیادی پیدا شده است.
بابا حتی تو مسائل خانوادگی فرض کنید مثلاً پسر بنده اگه بیاد یک سرویس از باباش بگیرد، یک سرویس از مادرش بگیرد، یک سرویس از خواهرش بگیرد، معلوم نیست چه اتفاقی میافتد؛ این چه نظارت کنترلی هست؟!
شما نگاه کنید، هر کس میرود الان از هر جا یک پروانه اشتغال میگیرد و بعد هر کس با سلیقهاش یک طور رفتار میکند. پس تکلیف این مردم چیست؟ اولاً روانشناسی باید خدماتش طبقهبندی بشه، یعنی چی؟ یعنی معلوم بشه شخص روانشناس بالینیه، روانشناس سلامته، اون روانشناس تربیتیه، زوج درمانه و… الان متأسفانه این نیست. یعنی الان مردم هم نمیدانند به کجا باید رجوع کنند؟ به چند متولی باید رجوع کنند.
دوم حالا اگر فرض کنیم اتفاقی افتاد، به کدام نهاد بروند مثلاً از یک روانشناس یا مشاوری که خطا کرده، چون اینها از ده جا دارند پروانه میگیرند، کی جوابگوی این مردم است؟! اصلاً هیچ جا یک همچین چیزی نیست؛ آمریکا به آن وسعتاش و با آن پیشرفتش در حوزه روانشناسی یک انجمن روانشناسی دارد. تا الان من شمردم، ما در ایران پانزده انجمن روانشناسی داریم. حالا شاید از یک سال پیش یه چیزای جدید هم آمده باشد.
یعنی چه پانزده انجمن روانشناسی؟! بعداً به این نتیجه میرسند که خب حالا بیایم اسمش رو بگذاریم اتحادیه، اسمش را بگذاریم چیز دیگر، خب یک دانه باید باشد. این تو خود انجمنهاست، انجا هم توی دستگاههای حاکمیتی بر خلاف سیاستهای اجرایی اصل چهل و چهار، وظایف حاکمیتی را ول کردند و آمدند داخل میدان! به شما چه ربطی دارد؟ آخر چه ربطی دارد به وزارت ورزش، قوه قضاییه، حوزه علمیه و همینطور مجموعههای حاکمیتی.
اینها چرا باید بیان تصدیگری کنند؟! این خلاف اصل چهل و چهار که مقام معظم رهبری ابلاغ کرد، خلافه! وقتی که یک نهاد حاکمیتی از جایگاه خودش دچار نزول شد، مثل بانکها که به جای اینکه بانک باشند، بنگاه اقتصادی شدهاند. نهادهای حاکمیتی باید بدانند که برای تصدیگری وظیفهای ندارند. تصدیگری را باید تحویل به بخش غیر دولتی و خودشان وظایف حاکمیتشون را انجام بدهند و این نظارته یا اگر یه جایی دیدن که یک بخش غیردولتی دارد خطا میکند باهاش برخورد کنند.
اصلاً وقتی که ما میگویم انقلاب را دنبال میکنیم و میگویم انقلاب اسلامی پیروز شد و دولت هم تشکیل شد پس چرا جامعه سازش موفق نیست؟ باید جامعهسازی بشود و جامعهسازی یعنی چی؟ یعنی بخش حاکمیت از بخش غیر حاکمیت باید جدا باشد. ضمناً دستگاههای حاکمیتی در هیچ زمینهای نباید وارد تصدیگری بشوند، اگر شدن نتیجهاش میشود همین اتفاق.
سوال پنجم : وضعیت فعلی سواد سلامت روان جامعه رو چگونه ارزیابی میکنید و ضرورت نیاز امروز کشور به فرهگسازی عمومی درجهت استفاده آحاد مردم از خدمات روانشناختی و مشاوره ای را در چه سطحی ارزیابی میکنید؟
یکی از مشکلاتی که مردم ما دارند عدم کارکرد صحیح نهادهای رسانهای اعم از رسانه ملی و غیر ملی است. ببینید دغدغهسازی و مطالبهگری وظیفهی نهادهای فرهنگی و رسانهای مثل صداوسیماست. اگر صداوسیما آمد مسئلهی سلامت روان مردم رو واگذار کرد به یک تعداد تهیه کنندهای که شاید تخصصشان چیز دیگری است و آن تهیهکننده برای اینکه بتواند تولید محتوا بکند یا اینکه بودجهای کمتر هزینه کند، و عدهای روانشناس و مشاوری که شاید صلاحیت حرفهای نداشته باشند رو در قاب صداوسیمای ملی معرفی کند که آموزش سلامت روان بدهند، این یک ایراد است!
از همین رسانه ملی شروع میکنم افرادی را به اسم روانشناس میآورند، اینها کمدین هستند نه روانشناس. آخر روانشناس باید بیاید جک بگوید یا لطیفه تعریف کند، یا از روانشناسایی دعوت میکند شروع میکنند به خاطرهگویی و حرفهایی میزند که اصلاً تو هیچ چارچوب علمی نیست؛ این که از رسانه ملی!
بعد میرود در داخل شبکههای اجتماعی، من یادم نمیرود دانشجویی داشتم در دوره دکتری مثلاً پیج من الان ۱۵/۱۶ هزار فالوور دارد. دانشجوی من که دانشجوی زیر متوسطی بود، سه میلیون فالوور داشت، مقایسه کنید! در شبکههای اجتماعی هم مطالبات مردم یک جور دیگری شکل داده میشود، استاندارد دارم عرض میکنم.
نهادهای فرهنگی هم مثل آموزش و پرورش، ارشاد، چه میدوند تبلیغات و… اینها هم که نهادهای فرهنگیاند، احساس وظیفهای در این زمینه نمیکنند؛ به نظر شما وقتی که متولیان امر بایستی مطالبهی درست و مطالبهگری درست را به مردم منتقل کنند، اینها هستند شما از مردم چه توقعی دارید.
آن وقت مردم ما میروند دنبال فال قهوه، مردم ما میروند دنبال رمالی، میروند دنبال روانشناسان زردِ بیسواد، میرند دنبال افرادی که به جای این که کلمهی مار را به مردم تفهیم کنند، شکل مار را میکشند نشان میدهند؛ بنابراین من مخاطب اولم و نقد اولم نهادهای رسانهای و فرهنگی است. حالا مردم چه کنند؟ مردم باید به سایتهای معتبر مثل همون سازمان نظام، مثل انجمنهای علمی که وجود دارد مراجعه بکنند و از آنجا بتوانند در واقع آن کسی را که میخواهند انتخاب کنند تا برای مسائلشان به نهاد مربوطه مراجعه کنند.
دوم اینکه رسانهها باید بیایند به مردم یاد بدهند و نقشهی راه بدهند که چیکار بکنند؟ قرار نیست من که روانشناسم مثلاً فرض کن من که سواد فنی ندارم بیایم راجع به الکترونیک حرف بزنم، هر کس با تخصص خودش. در خصوص اینکه کی بیاید؟ کجا برود؟ این وظیفه رسانههاست؛ رسانهها به وظیفهشان خوب عمل نمیکنند. همه گیشهای شدند، یعنی گیشهمان را پر کنیم شلوغ بشود. حالا چی داریم به خورد مردم میدهیم معلوم نیست.
دلیلش هم همین افرادیاند که متأسفانه تخصص ندارند. طرف لیسانس مکانیک دارد رفته یک دوره دو دوره تو هندوستان دیده است، الان آمده جلسات دو هزارتایی میگذارد، مردم بیچاره مراجعه میکنند. بعد میرود مثلاً دانشگاههای دولتی، دانشگاه فلان آنها هم نمیدانند چرا مسامحه میکنند، دورههای در آنجا برگزار میکنند پولهای کلان از مردم میگیرند، هیچی هم به مردم یاد نمیدهند و خروجیاش میشود گرفتاری برای مردم.
البته مقصر هم نهادهای حاکمیتی و هم سازمان نظام روانشناسیاند که باید در این قضیه دخالت کنند. ببینید الان یکی از مسائلی که ما تو کشور داریم، یعنی اگر قرار باشه که سلامت روان در جامعه نهادینه بشود و ما شاهد این همه افسردگی و اضطراب و اختلالات نباشیم یا حتی شاهد این همه آسیب اجتماعی نباشیم، یه فرایند چند مرحلهای را باید طی کنیم.
اولین مرحلهی این مسئله فرهنگسازی هست، یعنی ما باید درباره سلامت روان مردم فرهنگسازی کنیم. از طریق آموزش، از طریق پژوهش، از طریق برنامهسازیها، از طریق فیلم و سریال و این چیزها فرهنگسازی کنیم. مرحلهی دوم بعد از فرهنگسازی باید جریانسازی بکنیم. یعنی اینکه همین رسانهها و این نهادهایی که عرض کردم، نگرشساز، اینها بیان یک جریانی را ایجاد کنند که این بشود جزو مطالبهی مردم. یعنی الان در سبد هزینه خانوار همه چی پیدا میشود الا هزینه سلامت روان و این جای تأسف دارد.
حتی از جانب دولت هم دولت هیچ مولفهای به نام هزینهای یا بودجهی سلامت روان در سبد هزینه خانوار لحاظ نشده است. یعنی باید چطور باشد؟ یعنی باید دولت بیاد فکر کند که بگوید که همونطور که من میآیم حساب میکنم هزینهی خانوار چه هست مثلاً اجاره خانه، درمان، آموزش و… بیایم یک آیتمی هم بذارم به عنوان سلامت روان. در کل دنیا بودجهای که برای سلامت روان میگیرند بین هفت تا دوازده درصد بودجه ملی آنهاست.
من با صدای بلند اعلام میکنم، در کشور ما این بودجه سه دهم یک درصده و این سه دهم یک درصد هم فقط اختصاص دارد به بخشهای روانپزشکی و بیمارانی که بستری میشوند در بیمارستان و زیر نظر روانپزشک هستند. بنابراین وقتی خود دولت یک همچین نگرشی ندارد، از خانواده چه توقعی دارید.
این جریانسازی یعنی چی؟ یعنی که شما رسانهها بیایید در ذهن تصمیمسازان و تصمیمگیرندگان این مسئله را ایجاد کنید که به خدا قسم از نون شب سلامت روان برای مردم واجبتر و به آنان بگوید ای مسئولین شما خودتان اولین قربانیان این غفلتید، بچههاتان، دختران، پسران، عروستان، دامادتان، خواهرتان، برادرتان همهی اینها دارند قربانی میشوند زیر این بیسوادی، به داد خودتان اول برسید.
این موضوع باید، جریانسازی بشود تبدیل به مطالبه بشود.
اول فرهنگسازی بعد جریانسازی و گام سوم باید نهادسازی بشود. من کسی بودم که تو کشور آمدم ایدهی تشکیل سازمان نظام رو مطرح کردم، قبل از منم هیچکس نبود به گواه اسناد ملی کشور. شما بروید داخل سایت مجلس شورای اسلامی در دوره پنجم در خرداد هزار و سیصد و هفتاد و هفت اگر غیر از مداحی کسی دیگری طرح تشکیل سازمان نظام روانشناسی رو مطرح کرده است، بیاید تا من جلوی رسانهها از همه مردم عذرخواهی کنم.
حالا درست که الان سازمان نظام خیلی صاحب پیدا کرده است، درست که شاید ما را به یاد هم نمیآورند. ما برای پاداش این کار را نکردیم، برای اعتقادم این کار را کردم. ولی یه نهاد ساختم یه نهادی به نام سازمان نظام روانشناسی؛ بعد رفتم جلو دیدم که ظرفیت بیشماری از لیسانسیههای روانشناسی و مشاوره، ظرفیت بیشماری از دانشجویان فوقلیسانس روانشناسی و مشاوره هیچ هویت شغلی و اجتماعی ندارند. آمدم خانه روانشناسی را تشکیل دادم که اینها را پوشش بدهد و اینها را بیایند، در این هرم ارائهی خدمات روانشناسی بهشون نقش بدیم.
بنابراین، خانهی روانشناسان کشور را تشکیل دادم و البته انستیتوهایی تشکیل دادم مثل انستیتوی طرح واره درمانی. پس اگر میگویم گام سوم برای ارتقای سلامت روان جامعه نهادسازی لازم است. من خودم در نهادسازی پیش قدم بودم و باید این نهادها زیاد بشود، چون نهادها میمانند اما آدمها میمیرند؛ خیلی از اساتید ما که بزرگ بودن الان مردن و رفتند، بقیه ما هم میمیریم. اما این نهادها میمانند. الان بنیاد فروید ماندگار است، بنیاد یونگ ماندگار است، بنیاد گلاسر ماندگار است، همه این بنیادها ماندهاند اما خودشان مردند.
پس بنابراین نهادسازی، خب در این راستا من آمدم یکی از نهادهایی که بعد از سازمان روانشناسی ساختم خانه روانشناسان بود. با این دیدگاه خانه روانشناسان تشکیل دادهام، پنج سال اولش را خب خیلی ما را توی فشار گذاشتند که دکتر مداحی آمده رقیب درست کرده است برای سازمان نظام. گفتم سازمان نظام بچهی من است، خانه روانشناسان هم بچه من میباشد. من که نیامدهام بچههای خودم را به جان هم بیاندازم.
من اگر آمدم خانهی روانشناسان رو تشکیل دادم، به عنوان معین و پشتیبان سازمان نظام روانشناسی تشکیل دادم. به عنوان مکمل، به عنوان آن بخشی که سازمان نظام نمیتونه بهش برسد. آن بخش چیست؟ حوزه رفاهی مشاغل روانشناسی و مشاوره است. در حوزهی رفاهی در سازمان نظام جای پیشبینی نشده، به هر حال شرایطش هم این بود.
خب ما گفتیم تو خانه روانشناسان ما بیایم این کار رو انجام بدیم. تو خانهی روانشناسان بیایم باشگاه راه بیاندازیم، باشگاهی که به مسائل فرهنگ و روحیه و اینجور مسائل مردم برسد. در خانهی روانشناسان ما بیایم از طیف بیشماری از لیسانسهها و دانشجویان فوقلیسانس، حداقل میتوانیم در کار تریاژ و در کار تستینگ از اینها استفاده کنیم، اینها هویت پیدا کنند. حداقل میتوانیم زیر نظر یک سوپروایزری که بیایند کارآموزی بکنند یاد بگیرند.
اگر ما دم از جمعیت ۸۵ میزنیم داریم و به گفته وزارت بهداشت ۲۵درصد افسرده داریم. یعنی حدود ۲۱ میلیون با چهلهزار یا پنجاههزار روانشناس نیاز داریم به این نیاز جواب بدهد؟!
خب شما باید سازماندهی کنید باید تمام کسایی که حوزه لیسانس، فوقلیسانس، دکترا و رشتههای پیرامون حتی ما حرف یاورانه هم گذاشتیم. تو حرف یاورانه اینها بیاند سازماندهی بشوند و اینها بتوانند ارائه خدمات بدهند؛ در خانهی روانشناسان قصد ما این بوده و هست.
سوال ششم : باتوجه به آغاز پنجساله دوم فعالیت های خانه روانشناسان و مشاوران کشور شما به عنوان رئیس این مجموعه بفرمایید خانه برای پنجساله پیش رو چه اهداف و برنامه هایی را دنبال خواهد نمود ؟
تو پنج سالهی دوم، ما بنا داریم که محکمتر جدیتر این اهدافی که در حوزهی فلسفهی تشکیل خانواده بوده را انجام بدهیم. حالا چرا ما تو پنج سال اول خیلی موفق نبودیم؟ دو سال تمام، کسانی از همکاران ما، اسم نمیآورم در کجا با چه ارگانهایی مکاتبه میکردند و اجازه نمیدادند خانه روانشناسی… شکل بگیرد و مثلاً ما آمدیم رفتیم با شهرداری تهران توافق کردیم سههزار نفر روانشناس آوردیم در برج میلاد. الان اسامیشانم داریم، آدرسشانم داریم. با شهرداری تفاهمنامه نوشتیم، با نیروی انتظامی تفاهمنامه نوشتیم. فیلمش موجود است عکسهایشان هم داریم همه چیز موجود است، رسانهی ملی آمد این را پخش کرد.
که ما این سههزار نفر را داخل محلههای تهران مستقر کنیم و اینها شروع کنند به کار تریاژ در حوزهی سلامت روان و اعتقادمان این بود که محلههای مختلف تهران تابلوی بالینی متفاوتی دارند. یعنی چی؟ یعنی ممکن است داخل یک محله افسردگی بیشتر باشد، داخل محله دیگر اضطراب بیشتر باشد، تداخل یک محله وسواس بیشتر باشد، داخل محله دیگری اضطراب جدایی بیشتر باشد و چیزهای مختلف، این بود.
ما آمدیم انجام دادیم، همون اشخاص و نهادهایی که عرض کردم آن یکی دو سال آمدند گفتند ما این کار را انجام میدغیم، چرا خانه روانشناسان انجام بدهد. آمدند مانع کار شدن و نشد. دو سال تمام وقت آن دوره را آنطور تلف کردند. دو سال هم همه نیز درگیر کرونا شدیم، کل کشور درگیر شد. پنج سال اول آنطوری که دلمان میخواست پیش نرفتیم.
ولی پنج سال دوم به یاری خدا چنان محکم جلو میرویم که بتوانیم حداقل پاسخی درست به جمعیت ۸۵ میلیونی داشته باشیم. انشاءالله تو استانها و شهرستانها شعباتمان را دایر میکنیم، فراخوان میدهیم. همهی روانشناسان، همهی مشاورها از لیسانس به بعد بیان عضو بشوند، ما برای همهشان کار داریم، ما برای همهشان هویت داریم. ما میتونیم هویت را تعریف کنیم و اینها را وارد شبکهی حمایتی و ارائه خدمات در حوزهی سلامت روان بکنیم.
صحبت آخرم این است که به عنوان یه روانشناس چیزی نخواهیم جز بوی گندم، جز برق شادی در چشم مردم.