سوسن امیریپریان- گزارشگر پایگاه تحلیلی- خبری درسانیوز؛ شاید اولین زن زباله گرد در کرمانشاه خودش باشد چنان مصمم و با اراده چرخدستی را هل میدهد که انگار سرنوشت زندگیاش به آن وابسته است. کنار سطل آشغال توقفی میکند و با دستکش ظرفشویی که همه نوک انگشتان پاره شده؛ آشغالها را زیر و رو میکند. تندتند آشغالها را به هم میزند لامپ شکستهای روی آشغالهای تلنبار شده خودنمایی میکند.
بوی تعفن آشغالها از فاصله دور هم آزار دهنده است. من که نظارهگر این صحنه هستم جلوتر میروم و میگویم مؤاظب باشد نکند انگشتانت زخمی شود. درحالی که سرش در میان آشغالها سرگرم جستجو است؛ نیم نگاهی به من میاندازد:” دو سال است که با همین دستکشها آشغالها را زیر و رو میکنم و اتفاقی نیفتاده است.”
میگویم عکس بگیرم؟ با بیتفاوتی جوابم میدهد خیلیها قبل از تو عکس گرفتهاند و گفته اند شاید دل مسئولی به درد بیاید. شاید!” چند تکه فلز و مقوا پیدا میکند. آنها را روی کارتن پارهها بر روی چرخ دستیاش قرار میدهد و به راه خود ادامه میدهد.
از چرخ زندگی تا چرخدستی
عصمت ملوکی مادر دو دختر جوان است او در باره زندگیاش میگوید ۱۲ سال است که همسرم مرا به همراه دو دختر ۶ و ۸ ساله رها کرد و رفت. آن موقع اعتیاد داشت. حالا زنده است یا مرده خبری از او ندارم. اسم همسرم هنوز در شناسنامهام است در یک اتاق با دو دخترم زندگی میکنم و ماهی یک میلیون و پانصدهزار تومان کرایه میدهم. در یک حیاط بزرگ در خیابان جلیلی که در آن حیاط ۸ خانواده دیگر هم زندگی میکنند. کودکانم را با گرسنگی و نداری بزرگ کردم حالا دخترهایم در بازار؛ فروشنده لباس در فروشگاه پوشاک هستند و هر کدام ماهی حدود ۲ میلیون حقوق میگیرند.”
این زن زحمتکش درد کشیده ادامه میدهد:” این چرخدستی را یک گاراژدار که خریدار نان خشک و ضایعات پلاستیک و کارتن است به من داده و هر روز صبح آن را از گاراژ در خیابان جلیلی تحویل میگیرم و غروبها کارتنهایی را که با هزار مشقت جمع کردهام به گاراژ میبرم و روزی ۷۰ تا ۸۰ هزار تومان عایدم میشود.”
او که دل پر غصهای از روزگار دارد اما کسی را مقصر نمیداند و در پاسخ به این سئوال که آیا با این درآمد اندک خرج و مخارج زندگیات تامین میشود؟ اینگونه پاسخ میدهد:” گاهی فقط نان خالی میخوریم کرایه خانه برایم عذابآور است. بعضی از خانوادهها که در حیاط مستاجر هستند آب و برق و گاز زیاد مصرف میکنند که بین ما ۸ خانواده تقسیم میشود پرداخت سهم آب و برق و گاز در توانم نیست. کاش مسئولان فکری به حال امثال من داشته باشند.”
این زن درد کشیده و دخترانش مانند هزاران زن بد سرپرست دیگر تحت پوشش هیچ نهاد حمایتی قرار ندارند زیرا گناهشان داشتن یک همسر بیمسئولیت است که تنها اسمشان را در شناسنامه یدک میکشند.
به گفته خانم ملوکی:” هم شوهر دارم هم شوهر ندارم. بارها خودم و دخترانم به کمیته امداد امام خمینی(ره) رفتهایم اما چون اسم شوهرم در شناسنامهام است قبول نمیکنند و میگویند باید یا طلاقنامه بیاوری یا گواهی فوت همسرت را تا تحت پوشش کمیته قرار بگیری و طبق قانون! به تو کمک کنیم.”
خلع قانونی زنان بد سرپرست
مهنازحدادی، کارشناس ارشد امور زنان و بهزیستی؛ طی گفتگویی در تعریف زنان بد سرپرست چنین میگوید:” زنان مُعلقه یا زنان بد سرپرست به زنانی گفته میشود که همسر دارند اما شوهر آنها نسبت به زندگی مشترک بیاهمیت است و همسر و خانه و کاشانه خود را ترک کردهاند یا در کنار همسر و فرزندان خود به سر میبرند اما کوچکترین احساس مسئولیتی در برابر زنگی مشترک خود و فرزندان ندارند و تأمین هزینههای زندگی مشترک را زن خانواده بر دوش میکشد.”
این خانم کارشناس در این باره بیشتر توضیح میدهد:” در منشور قانون اساسی کشورمان وضعیت زنان بد سرپرست جایی ندارد و زنان مُعلقه از خلع قانونی در باره وضعیتی که در آن گرفتارند رنج میبرند. از یکسو هیچ حمایت مادی و معنوی از سوی همسر خود ندارند و ازطرف دیگر از حمایتهای اندکی که بعضی از نهادها و ارگانها برای زنان بیسرپرست درنظر گرفتهاند محرومند. بعضی از زنان بد سرپرست سرنوشت خود را با مُهر طلاق در شناسنامه طور دیگر رقم میزنند و از زندگی با یک همسر بیکفایت بیرون میآیند اما دستهای دیگر مثل بانوی داستان ما بازیگر نقش اول این زندگی باقی میماند و نقش زن بد سرپرست را تا مدتها بازی میکند.”
بانوی ایرانی زباله گرد! وقت خداحافظی نگاهم میکند:” میخواهی عکس بگیری! تو هم بگیر شاید با دیدن عکس دردها و رنجهای کشیدهام دل مسئولی به رحم بیاید.”
در حالی که از من دور می شود به آرزوی بزرگش که تنها داشتن یک سرپناه برای دختران جوانش است فکر میکنم.