پروفسور سیدحسن امین، فیلسوف، حقوقدان و ادیب معاصر خالق شاهکاری بیبدیل تحت عنوان دانشنامه منظوم ایران میباشد که تاکنون از «۴» جلد آن رونمایی شده است.
لازم به ذکر است خالق این مجموعه «۷» جلدی و فاخر، در ایران همتای حکیم فردوسی و در خارج از ایران همتای علامه اقبال لاهوری شناخته میشود.
روز هشتم شهریور ماه سالجاری به ابتکار انجمن ادبی کلام در فرهنگسرای فردوس صادقیه تهران با حضور شخصیتهای برجسته از جلد «۴» شاهنامه امین اثر پروفسور امین رونمایی گردید.
در پیوند با جلد «۴» شاهنامه امین، مقالات متعددی منتشر شده است که در یکی از آنها نویسنده برای ارج نهادن هرچه بیشتر به مقام والای سیدحسن امین اینچنین نگاشته بود «رونمایی از جلد چهارم شاهنامه امین، کتاب سترگ و رشک انگیز پژوهشگر بزرگ جناب پروفسور امین»
محتوای مقاله مانع از آن میگردد که در حسن نیت نویسنده تردید نمود، چراکه ارادت قبلی و قلبی نویسنده به خالق این شاهکار منظوم در سرتاسر نوشتار پیداست، با این وجود «سترگ» خواندن کتاب (به ویژه شاهنامه فردوسی و شاهنامه امین) دانسته و ندانسته از بنیاد نارواست.
هر از گاهی یک نام، جمله، دستانزد، تکیهکلام یا حتی واژه بر سر زبانها افتاده، فراگیر شده و در اغلب گفتارها یا نوشتارها گنجانده میشود، در این راستا مقالاتی نیز به چاپ میرسند که عنوان «فردوسی بزرگ، حکیم سترگ» یا «فردوسی بزرگ، شاهنامه سترگ» را با خود یدک میکشند.
بسیاری از ما (از جمله نگارنده) از بهر نیکخواهی، ارج نهادن همچنین عظمت بخشیدن به جایگاه نویسنده/ سراینده نام صاحب اثر را با القاب و عناوین متعدد همراه مینماییم که نمونه آشکار آن «فردوسی سترگ» یا «شاهنامه سترگ» میباشد.
شاهنامه فردوسی و خالق آن همچنین شاهنامه امین و خالق آن، هر دو «بزرگ» هستند لیکن «سترگ» نیستند، از آنها به «بزرگی» یاد کنیم لیکن به «سترگی» هرگز.
چنانچه واژه «سترگ» در اندیشه سراینده بازتاب پسندیدهای داشت، بیگمان آنرا در پیوند با شخصیتهای محبوب شاهنامه همچون فریدون، ایرج، کیخسرو و ،،، به کار میبرد.
فردوسی واژه سترگ (و سترگی) را به مفهوم «وقیح، لجوج و بیشرم» دانسته، عموما اژدها و گرگ و دیو و دشمنان و نابخردان و سبکسران را «سترگ» میخواند، متن شاهنامه گواه بر این ادعاست:
ﻫﻤﯽ ﻣﻐﺰ ﻣﺮﺩﻡ ﺧﻮﺭﺩ ﺷﯿﺮ ﻭ ﮔﺮﮒ
ﺟﺰ ﺍﺯ ﺩﻝ ﻧﺠﻮﯾﺪ ﭘﻠﻨﮓ «ﺳﺘﺮﮒ»
ﺑﻪ ﺳﺎﻝ ﺍﻧﺪﮐﯽ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺶ ﺑﺰﺭﮒ
ﮔﻮﯼ ﺑﺪ ﻧﮋﺍﺩﯼ ﺩﻟﯿﺮ ﻭ «ﺳﺘﺮﮒ»
ﮐﺠﺎ ﺩﺍﺩ ﺁﻥ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﺑﺰﺭﮒ
بر آن ﮔﺮﮒ ﻭ ﺁﻥ ﺍﮊﺩﻫﺎﯼ «ﺳﺘﺮﮒ»
ﺯﯼ ﺍﺭﺟﺎﺳﭗ ﺗﺮﮎ ﺁﻥ ﭘﻠﯿﺪ «ﺳﺘﺮﮒ»
ﮐﺠﺎ ﭘﯿﮑﺮﺵ ﭘﯿﮑﺮ ﭘﯿﺮ ﮔﺮﮒ
ﭘﺪﯾﺪ ﺁﻣﺪ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﻣﺮﺩﯼ «ﺳﺘﺮﮒ»
ﭘﺮ ﺍﺯ ﻣﻮﯼ ﺑﺎ ﮔﻮشهای ﺑﺰﺭﮒ
ﻫﻤﺎﻥ ﺍﺯ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺷﺎﻩ ﺑﺰﺭﮒ
ﭼﻪ ﺁﻣﺪ ﺑﻪ ﺳﻠﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺗﻮﺭ «ﺳﺘﺮﮒ»
ﺳﺮ ﻧﺎﻣﻪ ﮐﺮﺩ ﺁﻓﺮﯾﻦ ﺑﺰﺭﮒ
ﺑﻪ ﯾﺰﺩﺍﻥ ﭘﻨﺎﻫﺶ ﺯ ﺩﯾﻮ «ﺳﺘﺮﮒ»
به مرز ﺍﻧﺪﺭ ﺁﻣﺪ ﭼﻮ ﮔﺮﮒ «ﺳﺘﺮﮒ»
ﻫﻤﯽ ﮐﺸﺖ ﺑﯽﺑﺎﮎ ﺧﺮﺩ ﻭ ﺑﺰﺭﮒ
ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﺳﻠﻢ ﺟﺎﯼ ﺑﺰﺭﮒ
ﻧﺸﺴﺘﻨﮕﻪ ﻗﯿﺼﺮﺍﻥ «ﺳﺘﺮﮒ»
ﻧﮕﺮ ﺧﻮﯾﺸﺘﻦ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﺑﺰﺭﮒ
ﻭﮔﺮ ﮔﺎﻩ ﯾﺎﺑﯽ ﻧﮕﺮﺩﯼ «ﺳﺘﺮﮒ»
ﺷﻤﺎ ﻫﺮکه ﺩﺍﺭﯾﺪ ﺩﺍﻧﺶ ﺑﺰﺭﮒ
ﻣﺒﺎﺷﯿﺪ ﺑﺎ ﺷﻬﺮﯾﺎﺭﺍﻥ «ﺳﺘﺮﮒ»
نخست اندر آید ز سلم بزرگ
ز اسکندر آن کینهدار «سترگ»
بیاندازه زیشان گرفتار شد
«سترگ»ی و نابخردی خوار شد
زال بعنوان نماد هوش و خرد و تجربه و دانایی زبان میگشاید تا راز دل خویش بر موبدان و بزرگان آشکار نماید
به ویژه ﮐﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺯ ﺗﺨﻢ ﺑﺰﺭﮒ
ﭼﻮ ﺑﯽﺟﻔﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﻤﺎﻧﺪ «ﺳﺘﺮﮒ»
چه نیکوتر از پهلوان جوان
که گردد به فرزند روشن روان
نیاکان ما بدرستی دریافته بودند که حرارت ایام جوانی با زناشویی فروکش میکند (اگر تاجدار است اگر پهلوان – به زن گیرد آرام مرد جوان) زال باورمندانه میگوید: اگر پهلوان زادهای چون من جفت جو نباشد یا آنکه دلباخته دختری بت پیکر و ماهروی نگردد یا اساساً عاشق نشده و دل نسپارد هرگز بزرگ نمیماند، او برای فروکاستن از حرارت جوانی (بناچار) مرتکب رفتارهای «بیشرمانه» خواهد شد
بهرام چوبین پس از دریافت خلعت شاه و رایزنی با همراهان خویش در بند دیو گرفتار آمده و «سترگ» میگردد
چو بهرام را خواند از راستی
پدید آمد اندر دلش کاستی
همان کاخ جادو ستانی شناس
بدان تخت جادو زنی ناسپاس
که بهرام را آن «سترگ»ی نمود
چنان تاج و تخت بزرگی نمود
دیوان و جادوان چوبینه را از راه راست به یکسو برده و در دل او کاستی و ناراستی افکندهاند، به فرجام او «سترگ» میگردد
و نمونههای فراوان دیگر
افزایندگان بیتهای الحاقی نیز «سترگ» را ناروا دانسته و از گنجاندن آن در بیتهای مربوط به «اندر ستایش سلطان محمود» پرهیز نمودهاند، بیت زیر جولانگاه مناسبی برای کاربرد این واژه بوده است
جهاندار محمود شاه بزرگ
به آبشخور آرد همی میش و گرگ
نسبت دادن یک عنوان یا ویژگی به شخص یا اثر وی بدون آگاهی از مفهوم آن بس نارواست، شایستهتر آنست که با مراجعه به متون ادبی یا فرهنگ واژهها نخست از مفهوم آن آگاه شویم
فرهنگ واژهها «سترگ» را غالبا برابر با قوی هیکل، خشن، بیشرم، لجوج، ستیزهجو، متکبر، ازخودراضی و ،،، میدانند، مهمتر اینکه فردوسی نیز «سترگ و سترگی» را برابر با «بزرگ و بزرگی» نمیداند
با این وجود آیا خردمندانه است شاهنامه فردوسی، شاهنامه امین، شخص ایشان یا هر اثر ماندگار و گرانبهای دیگر را «سترگ» بخوانیم؟
شایسته نیست چنین واژهی نامناسبی را (که سراینده نیز از کاربرد آن در جایگاهی برابر با شکوه و عظمت و بزرگواری پرهیز نموده) ناسزاوار بر بزرگان و مشاهیر پیوند داده، صرفا بدلیل همآوا بودن با «بزرگ و بزرگی» در گفتار یا نوشتار خویش بگنجانیم
شاهنامه فردوسی و خالق آن همچنین شاهنامه امین و خالق آن، هر دو «بزرگ» هستند لیکن «سترگ» نیستند، از آنها به «بزرگی» یاد کنیم لیکن به «سترگی» هرگز.
پاک یزدان یار تان باد
مهدی اللهیاری