تروریسم دولتی. تاریخی دراز دارد. در صد ساله اخیر، ایران شاهد ترور و حذف فیزیکی بسیاری از دگراندیشان به دستور مستقیم حاکمیت بوده است. میرزاده عشقی، به دلیل مخالفت با جمهوریت سردار سپه ترور شد.
ملکالشعرای بهار نماینده مجلس و شاعر مخالف رضا شاه، دیگر دگراندیشی بود که در لیست قربانیان حذف فیزیکی بود، اما ضارب یک روزنامه نگار قزوینی را که شبیه محمدتقی بهار بود، به اشتباه، هدف گلوله قرار داد و بهار، جان به در برد.
مدرس هم هدف تیر قرارگرفت اما در آن مقطع کشته نشد و سرانجام در تبعید به دست مأموران شهربانی خفه شد.
تیمورتاش، نصرتالدوله فیروز، فرخییزدی، ارباب کیخسرو شاهرخ و … به دستور حکومت کشته شدند و قاتلان ایشان، پس از سقوط رضاشاه در دادگاه کارکنان دولت تحت تعقیب قرار گرفتند.
تهدید به قتل هم سابقه داشت. علیاکبر داور وزیر دارایی به طور غیرمستقیم از سوی رضاشاه، به عزل و قتل تهدید شد و با پیشدستی قبل از دچارشدن به سرنوشت تیمورتاش یعنی بیآبرویی و به اتهام واهی زندانی شدن، خودش خودکشی کرد.
در عهد محمدرضاشاه، آرامش وزیر سابق را در روز روشن در پارک لاله کشتند. نیرو های ساواک همچنین در فروردین ۱۳۵۴ نه تن زندانی سیاسی را در تپههای اوین به رگبار مسلسل بستند و کشتند.
شادروان پرویز سعید وزیری نماینده مجلس از ابهر و سردبیر روزنامه اطلاعات که من با خودش و برادرش دکتر ایرج سعید وزیری دیپلمات و برادر زادهاش دکتر خداداد وزیری فارغالتحصیل علوم سیاسی، دوستی دیرینه داشته و دارم، در خانه خود در دروس با حضور همسرش برای من نقل کرد که چگونه از سوی سرلشکر تیمور بختیار رئیس ساواک به قتل تهدید شده است.
به این تفصیل که چون امیر اسدالله علم دبیرکل حزب مردم به او میگوید که در انتخابات دوره بیستم مجلس شورای ملی، با توافق قبلی یکی از سهمیههای حزب مردم است و از شهرستان ابهر نماینده «حزب مردم» خواهد بود، وی با اعتراض به این سبک نمایندگی “استعفا نامه”اش را در روزنامه اطلاعات به مدیریت عباس مسعودی که خودش هم سردبیر همان روزنامه بود، منتشر میکند و از آن پس سرلشکر تیمور بختیار اولین رئیس ساواک او را احضار و به قتل تهدید میکند. نامبرده بعدها تهدید ماوقع را در خاطرات مکتوب خود از قول بختیار چنین نقل کرده است:
” جنابعالی خیال میکنید که اگر بخواهند آدم را بکشند، آدم را با یک پرونده شسته رفته میفرستند به دادگاه؛ و یک تریبون در اختیارش میگذارند که به عنوان دفاع از خود هر چه دلش خواست بگوید و بعد هم بشود دکتر مصدق؟!
نه خیر آقا، آدم را در حالی که توی کوچه میرود، میگذارند لای یک جیپ یا یک کامیون با راننده مست بیکله و یک دیوار، و غروب توی همان روزنامهای که آن مزخرفات را نوشتهای، خبرش را چاپ میکنند که متاسفانه سر دبیر ما در یک تصادف ماشین کشته شد.”! (سعیدوزیری، جستجو در گذشته، تهران، انتشارات زریاب، ۱۳۷۸، ص ۲۸۶)
گفتنی است که این نوع ترور دولتی همان است که بر سر ارباب کیخسرو شاهرخ نماینده زرتشتیان در مجلس شورای ملی آوردند و جنازهاش را در پیاده رو کوچه سزاوار منشعب از خیابان کاخ افکندند، چرا که پسر او در رادیو برلن علیه رضاشاه گویندگی کرده بود. و از این موارد، شواهد بسیار است.