یادداشتی از پریا قامشلو؛ کارکرد دین در دنیای مدرن چیست؟
دین یک واژۀ عام است که شامل همۀ ادیان اعم از ادیان آسمانی و غیرآسمانی، تحریف نشده(اسلام) و تحریف شده و… میشود.
اساساً حوزۀ کارکرد دین از حوزۀ کارکرد علم و تکنولوژی کاملاً متمایز است. دلیل نیاز آدمی به دین، وجود اموری است که انسان با عقل، حس و تجربۀ خود نمیتواند به آنها دست پیدا کند.
دین در سه بخش برای انسان برنامه و راهکار دارد و در تلاش است که به تصحیح سه نوع ارتباط میبپردازد: ارتباط انسان با خود، ارتباط انسان با دیگران (طبیعت و جامعه) و ارتباط انسان با خداست. از اینرو هم به دنیا توجه میکند و هم به آخرت. اسلام به دنبال آبادانی دنیایی است که آخرتش را هم آباد کند و چنین چیزی از عهدۀ اخلاق دنیایی و… خارج است.
دین هم به دل توجه دارد و هم به عقل. چگونه علم میتواند برای بشری که تاکنون از او و ابعاد وجودیش شناخت کاملی پیدا نکرده است، برنامهای جامع عرضه کند و سعادت او را تأمین نماید.
اگر چه علوم بشری کارسازند، اما این علوم تنها در طراحی ساز و کارهای مناسب به مدد ما میآیند و از ارائۀ مکتب و فلسفه و نظام عاجزاند و بشر پیش از هر چیز به برنامه و مکتب نیازمند است و آنگاه به ساز و کار در اسلام طراحی ساز و کارهای مناسب به خود انسانها واگذار شده است و دین متکفل اموری است که علم به تنهایی قادر نیست آنها را به دوش بکشد.
با پیشرفت تکنولوژی دامنۀ برنامهریزی و قانونگذاری دین گسترش مییابد و تاریخ معاصر بهترین گواه بر بطلان چنین امری است. بشر نه تنها احساس بینیازی از دین نکرده، بلکه پس از عصیان در برابر دین، بعد از رنسانس، و چشیدن تلخیهای فراوان در اینراه، امروزه هر لحظه به دین نزدیکتر و خود را به آن نیازمندتر احساس میکند.
بسط عدالت اجتماعى
هر چند عدالت (به معناى رعایت حقوق دیگران) قبل از این که ریشه دینى داشته باشد، ریشه انسانى دارد، اما شکى نیست که دین در بارور کردن آن نقش تعیین کنندهاى را ایفا مىنماید. با حاکمیت مطلق خودخواهى در میان انسانها، پیش پا افتادهترین اصل از اصول انسانى یعنى محترم شمردن حقوق دیگران به مخاطره مىافتد.
تحکیم روابط اجتماعى
انسان به دلیل این که به تنهایى نمىتواند نیازهاى خود را رفع کند، به برقرارى ارتباط با دیگران نیاز دارد. کارکرد دین در این زمینه، رشد و هدایت این ارتباط به سوى ارزشهاى متعالى و جلوگیرى از تیره شدن روابط بر اثر حاکمیت هواهاى نفسانى و زیاده طلبىهاى انسانى است. دیدگاه و بینش فردى که به قوانین دین و مذهب اعتقاد دارد در برقرارى ارتباط با دیگران، با کسى که معتقد به دین نیست و روابطش صرفاً بر اساس احتیاجاتش شکل مىگیرد متفاوت است.
به نظر بسیارى از متفکران، دین نقش عمدهاى در رفع اختلافات اجتماعى و استحکام روابط انسانها دارد. انسان موجودى است استخدامطلب. او اجتماع را براى تکمیل استخدام انتخاب کرده است، پس همواره به دنبال کسب منافع بیشتر مىباشد. لذا اگر نیرویى پیدا کند، از پایمال کردن حقوق دیگران مضایقه نخواهد کرد.
تاریخ این حقیقت را تأیید مىکند که پیوسته توانمندان به ضعفاً تاخته و هستى آنها را به غارت بردهاند. امروزه نیز این امر بین جامعههاى قوى و ضعیف انجام مىگیرد. آیا انسان مىتواند این اختلاف را از راه قوانینى که وضع مىکند رفع نماید؟ پاسخ منفى است؛ زیرا انسان، اجتماع را با غریزه فطرى و شعور درونى خود براى خود مىخواهد و هرگز انسان شعور درونى خود را از دست نخواهد داد.
اصطلاح دین دارای یک معنای واحد که مورد قبول همه باشد نیست بلکه پدیدارهای متعدد فراوانی تحت نام دین گرد میآیند که به گونهای با هم ارتباط دارند اما دین در تعابیر قرآنی مجموعه عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتی است که برای اداره جامعه انسانی و پرورش انسانها باشد.
نقش دین در زندگی
دین نه تنها به زندگی معنی میبخشد و آدمی را از (پوچی و بیهودگی) و تنهایی و غربت رها میکند، بلکه به آن، روح و صفا نیز میدهد، شوق و حرکت نیز میآفریند، گرمی و حرارت نیز میبخشد، آرامش آمیخته با رضایت نیز میدهد.
یکی از احساسات مشترک انسانها، احساس تنهایی است. همه انسانها در مراحلی از زندگی از تنهایی رنج میبرند. ادیان با اعتراف به خداوند عالم و قادر و خیرخواه، احساس تنهایی را پاسخ میدهند. اگر انسانی احساس درونی به حق تعالی پیدا کند و با مناجات و دعا و راز و نیاز به او تقرب جوید، از آفات احساس تنهایی نجات مییابد، چرا که هیچ کسی از خداوند به ما نزدیکتر نیست.
دستورات دینی و انجام فرایض و مناسک دینی، از نظر روانشناختی نوعی رضایت به انسان عطا میکند و هر اندازه احساس گناه کاری کمتر گردد، احساس ترس از مرگ نیز کاهش مییابد.
زندگی انسان منحصر به حیات بیولوژیک نیست. ما برای این که از حیات خود بهرهمند شویم و حقیقت زندگی را دریابیم، باید از پوچی دور بمانیم و این، جز از طریق پاسخ به پرسشهای اساسی درباره فلسفه زیستن، یعنی از کجا آمدهام؟ در کجا هستم؟ به کجا میروم؟ میسّر نیست. دین به این پرسشهای سرنوشت ساز پاسخ صریح و شفاف میدهد و تاریکیها و ابهامهای زندگی را میزداید.
آن چه اعصاب آدمی را در این زندگی فرسوده میکند، اضطرابها و هیجانهایی است که از شادمانیِ دستیابی به علایق مادی و افسردگی از نرسیدن به آنها حاصل میشود و لنگر ایمان است که در طوفان این امواج به مؤمن آرامش و اطمینان میدهد.
به هر حال انسان در سایه اعتقاد و ایمان به خدایی حکیم و مهربان میتواند از اثرات نامطلوب مصایب و شداید و بلاها و رویدادها بد جلوگیری کند، زیرا کسی که به خدا ایمان دارد میداند آن چه بر او میگذرد تقدیر خدای دانا و تواناست. به ویژه این که متوجه باشد هر نوع صبر و بردباری در برابر مصایب و مشکلات پاداشی بزرگ دارد.
دین در سایه اعتقاد به معاد و روز رستاخیز، رشته زندگی را به دوران پس از مرگ امتداد داده و مرگ را دروازه ابدیت دانسته است و از این طریق به زندگی مادی بشر رونق و طراوتی خاص بخشیده و آن را حتی در کام سال خوردگان شیرین کرده است و غبار غم و فنا و نیستی را از چهره آنان افشانده است و از این راه، عامل اضطراب و نگرانی را از میان برداشته است.