یادداشتی از سحر کرمیخجسته؛ یکی از آرامشبخشترین صحنههای زندگی، دیدن کسی است که فارغ از هیاهوی اطراف خود، گوشهای نشسته و کتاب میخواند و طوری در دنیای خودش غوطهور است، انگار که برای آفتابگرفتن در ساحل لم داده باشد.
چنین کسی، حس لذت و آرامش را خواهناخواه به بیننده هم منتقل میکند. برای همین، والدینی که کتاب میخوانند و از این کار لذت میبرند، فرزندانی اهل مطالعه تربیت خواهند کرد.
اینکه خودمان کتاب نخوانیم و از فرزندمان بخواهیم کتابخوان باشد، منطقی نیست، اما اگر بدون امر و نهی کردن، در هر فرصتی کتاب بخوانیم و درباره داستان و ماجرای آن با کودکان صحبت کنیم، الگوی مناسبی برای آنها خواهیم بود.
در دهههای اخیر، گاهی نویسندهها کارهای خاصی برای جلب توجه مخاطبان، بهویژه کودکان، انجام میدهند.
یادم هست بچه که بودم، مجله «کیهانبچهها» داستان مصوری منتشر کرده بود که در هر قسمت چند گزینه به خواننده پیشنهاد میداد.
شما میتوانستید گزینه موردنظر خودتان را انتخاب کنید و آن را بریده و در دفتری بچسبانید. به این ترتیب در پایان، کتاب داستانی داشتید که روند ماجراهای آن را خودتان تعیین کرده بودید و در واقع منحصربهفرد میشد.
اگر با چنین کارهایی، کودکانمان را به مطالعه علاقهمند کنیم، ناگهان روزی آنها را خواهیم دید که در کنجی نشستهاند و فارغ از هیاهوی اطراف خود، کتاب میخوانند، طوری که انگار برای آفتابگرفتن در ساحل لم داده باشند….
در این یادداشت بهبهانه گفتن از نمایشگاه کتاب در ایران که قبلاً در استانها برگزار میشد ولی مدتی است دیگر برگزار نمیشود، درباره لذت مطالعه حرف میزنیم؛ لذتی که اگر چه گفتن از آن قند مکرر است اما هرکس باید خودش آن را تجربه کند.