پیشگویی شهادت شیخ فضل‌الله نوری به قلم: پروفسور سیدحسن امین

کد خبر: 10908

پیشگویی شهادت شیخ فضل‌الله نوری به قلم: پروفسور سیدحسن امین حقوق‌دان، فیلسوف و ادیب ایرانی

یادداشتی از پروفسور سیدحسن امین حقوق‌دان، فیلسوب و ادیب؛ در سال‌های اخیر آیت‌الله سید موسی‌شبیری‌زنجانی از مراجع تقلید که در علم رجال و شخصیت‌شناسی هم از استادان نخبه و برجسته‌اند، مطلبی را که شاید مع‌الواسطه از بنده در باره پیشگویی بر دار زدن حاج شیخ فضل‌الله نوری شنیده‌اند، به‌صورت مرسل و بدون قید منبع و ذکر راوی در کتاب «نمی از یم» ذکر کرده‌اند و چون شناختی از ناقل اصلی این اپیزود یعنی سیدحسن هزاوه‌ای اراکی که من او را معرفی کرده‌ام، نداشته‌اند، ناقل مزبور را با مرحوم آیت‌الله سیدحسن محسنی‌اراکی نوه حاج‌آقا محسن عراقی اشتباه گرفته‌اند. اکنون برای رفع هرگونه اشتباهی، عین یادداشت خودم را از تقریر مورخ سوم مهر ماه ۱۳۴۹ خورشیدی یعنی دقیقاً پنجاه و سه تا قبل در اینجا نقل می‌کنم که آیندگان دچار خلط شخصیت نشوند.

عارف مرتاض آخوند ملا فتحعلی سلطان‌آبادی، اوستاد حاج میرزا حسین نوری (متوفی ۱۳۲۰) صاحب مستدرک‌الوسائل، از اجله اوتاد و ابدال قرن اخیر و متعلق به علماء عارف مسلک معروف به اخلاقیون بوده است.

فاضل بارع آقای سیدحسن فرید هزاوهای اراکی که در ریاضی و نجوم و هیئت و معقول و منقول دستی توانا دارد به روز جمعه، سوم مهر ماه یکهزار و سیصد و چهل و نه خورشیدی در منزل مسکونی خود(واقع در خیابان شهباز تهران) که من همراه دوست و همدرس فلسفه‌ام استاد منوچهر صدوقی‌سها به ملاقات او‌ رفته بودیم. کرامتی از آن بزرگوار از قول مرحوم آیهاللّه حاج شیخ عبدالکریم حائری(وفات ۱۳۱۵شمسی برابر ۱۳۵۵قمری) مؤسس حوزه علمیه قم نقل کرد که از جهت اشتمال بر افادات عالیه عرفانی و تاریخی عیناً در این دفترچه ثبت می‏شود:

من(حاج شیخ عبدالکریم حائری‌یزدی) در حجرۀ یکی از مدارس عتبات‌عالیات در خدمت میرزای کوچک‏[حاج میرزا محمدتقی شیرازی‏] نشسته بودم. مرحوم حاج شیخ فضل‌الله نوری هم با چند تن دیگر افتخار حضور داشتند.

ناگاه مردی ژولیده از راه رسید که به جای عمامه، دستمال مانندی بر سر پیچیده بود و قبایی کهنه و عبایی وصله خورده بر سر و دوش داشت و هم پارچه‏یی به جای شال‌گردن بر گردن آویخته بود. کفشی پوشیده بود که از پارگی قیامتی بود و تخت نداشت.

با رسیدن این مرد تازه رسیده، میرزا از جای جست و به تازه­ وارد آن چنانی، احترام گذاشت و تواضع کرد.

آن مرد بنشست و با اشاره به حاج شیخ فضل‌اللّه نوری، از میرزا پرسید: آقا کیست؟

مرحوم میرزا فرمود: ایشان آقای حاج شیخ فضل‌الله نوری از علماءاند.

تازه وارد خطاب به شیخ فضل‌الله نوری گفت: حاج شیخ فضل‌الله نوری نامی را در تهران بر دار می‏زنند؛ نکند تو باشی؟

آن مرد، آن گاه به من اشاره کرد و از میرزا پرسید: این کیست؟

میرزا فرمود: ایشان آقا شیخ عبدالکریم یزدی است. مادرش در اندرون ما به کارهای خانه کمک می‏کند و خودش نیز شروع به درس خواندن کرده و اکنون طلبه فاضلی است، آدم خوبی هم است.

تازه وارد، از من مسأله‏یی پرسید. من از فرط سادگی سؤال، جوابی ندادم و اعتنایی نکردم؛ زیرا با خود گمان می‏کردم که این شخص فال‏گیر و کف­ بین است و حالا می‏خواهد با این پرسش، علمیت مرا هم آزمایش کند.

نگاهی به او کردم، نگه کردن عاقل اندر سفیه و لب فرو بستم. امّا میرزا به خشم در من نگریست و خود بلا فاصله در پاسخ پرسش آن مرد عجیب و غریب فرمود: علماء چنین می‏گویند…[جواب مسأله را داد]

آن مرد ژولیده گفت: نه! این طور است… [و شروع به صحبت کرد].

میرزا، تقریر او را نوشت و بعد نوشته خود را به او نشان داد و پرسید: این طور فرمودید؟ مرد نگریست و گفت: آری.

آنگاه آن ناشناخته مرد دوباره متوجه من شد و خطاب به من گفت: بیرق ریاست تشیع را در قم بر دوش حاج شیخ عبد الکریم یزدی نامی، می‏گذراند؛ نکند تو باشی!؟

اهل مجلس همه به گونه‏یی ابهام‌آمیز در من نگریستند.

آن زمان، آن مرد ژولیده از جای برخاست و عازم رفتن شد. میرزا، متواضعانه کفش‌های آن چنانی این مرد ناشناخته را جفت کرد. او را به تمام و کمال بدرقه فرموده، برگشت.

آنگاه با من بسیار تغیر کرد و از سوء ادب من بسیار بر آشفته شده بود. من پرسیدم: مگر ایشان که بودند؟

فرمود: آخوند ملا فتحعلی سلطان‌آبادی.

قابل یادآوری است که من به مناسبتی، این خاطره را در ۱۳۵۱در هفته نامه اراک به مدیریت مرحوم موسوی‌اصفهانی و بعد در  ۱۳۷۵در ماهنامه کیهان اندیشه، به مدیریت مرحوم محمدجواد صاحبی، منتشر کرده‌ام و به علاوه آن را در تهران با حضور مرحوم دکتر جواد مناقبی داماد علامه‌طباطبایی و حضرت آقای دکتر سیدحسن افتخارزاده برای استادنا دکتر مهدی‌ حایری‌یزدی فرزند حاج شیخ عبدالکریم حائری‌یزدی نقل کردم و احتمال می‌دهم که آیت‌الله شبیری زنجانی این قصه را از استاد اخیر شنیده باشند و با حذف راویان، حدیث کرده باشند.

تهران. مهر ۱۴۰۲

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *