یادداشتی از اعظم چقازردی در پایگاه تحلیلی- خبری درسانیوز؛ جنگ از جمله مفاهیم پیچیدهای است که میتوان تعاریف متعددی از آن داشت. شاید تعریف ساده جنگ به دلیل رویکردهای متنوع جامعهشناختی، نظامی، سیاسی، روانشناختی و ایدئولوژیک دشوار باشد، اما با هر تعریفی، معتقدم جنگ پدیدهای است که ویژگیهای یک موجود زنده را دارد؛ رشد میکند و از شکلی به شکل دیگر تغییر مییابد. جنگ به هیچ روی پدیدهای میرا نیست.
گرچه در ظاهر پایان مییابد، اما جامعه و بهویژه بازماندگان آن همچنان با فضای نشانهای و نمادین جنگ در همکنشی هستند و تفسیرهای گوناگونی از آن خواهند داشت.
با پایان جنگ و رسیدن صلح شاهد آسیبشناسی آثار ناشی از آن هستیم. با این توضیح از تاریخی شدن آن، دو نکته استنباط میشود؛ هر نسلی در هر دورهای با نگاه خود به گذشته مینگرد و با توجه به وضعیتی که در آن بسر میبرد گذشته را بازخوانی و بازنویسی میکند که حاصل شکل گیری نگاه تاریخی جدیدی نسبت به گذشته است.
دیگر اینکه قابلیت یک حادثه بزرگ تاریخی در این است که توانایی پاسخگویی به نیازها با روشهای متفاوت در وضعیت های گوناگون را دارد، این ویژگی بیان کننده این معناست که حوادث بزرگ تاریخی مشخصه ماندگاری و پایداری دارند.
یکی از آسیبهای جنگ که گریبان بازماندگان آن را میگیرد و معمولاً ازسوی گفتمان رسمی حکومتها سیاست گذاری و ترویج میشود، مقدسسازی جنگ است.
وقتی جنگی مقدس شد، ویرانیهای آن دیده نمیشود، مشکلات جسمی و روانی بازماندگان آن پنهان میماند و به خدای آسمان و زندگی جاودانی واگذار میشود!
کسی پاسخگوی مشکلات زندگی زمینی آسیب دیدگان جنگ نخواهد بود و آنچه باقی میماند تنها زخم جنگ است که درد و رنج آزاردهندهی خود را پی در پی بر بازماندگانش فرود میآورد و پس از آن دیگر برای هر توجهی و اقدامی بسیار دیر است.
ایران ۸ سال درگیر جنگ با همسایهی غربی خود بود. اکنون از پایان ظاهری جنگ ۳۶ سال میگذرد اما این جنگ طولانی با زخمها و ویرانیهای خود همچنان زنده است و زندگی میستاند و ویران میکند.
این حقیقتی است که بهعنوان یک پژوهشگر جنگ و عضوی از خانوادهی بزرگ بازماندگان جنگ، برمبنای دادهها و یافتههای پژوهشی و مشاهدات و تجربهی زیستهی شخصی و اجتماعیام؛ دریافتهام.
اما جنگ چه پیامدهای ادامه داری در جامعه و گروههای بازمانده از آن و خانوادههایشان دارد؟ برخی از مهمترین آنها را با هم مرور کنیم:
۱- استفادهی سیاسی و ایدئولوژیک نظام حکمرانی از بازماندگان جنگ و ایجاد فاصله و بدبینی و آگاهی دروغین عمومی از ایشان.
۲- احساس سرخوردگی، شرم و خشم بازماندگان جنگ از این سوءاستفاده سیاسی و ایدئولوژیک.
۳- پنهانسازی هویت بازماندگی جنگ و منزلت ایثارگری وابسته به آن ازسوی گروهی از بازماندگان و خانوادههای ایشان.
۴- تداوم مشکلات رفع نشده نیازهای اولیهی زیستی بسیاری از بازماندگان جنگ و خانوادههای ایشان باوجود سازمانهای متولی گسترده و شعارهای پرطمطراق تکریم از این افراد؛ چون: مسکن، خوراک، شغل، بهداشت و درمان و دارو در حوزههای جسم و روان بهویژه در مجروحان اعصاب و روان، همسران مجروحان با آسیب دیدگیهای متنوع اعصاب، قطع عضو، ضایعات نخاعی و همسران کشتهشدگان جنگ که اکنون در آستانهی سالمندی هستند، پدران و مادران کنشگران جنگ که به سالمندی رسیدهاند، فرزندانی که با ترومای سوگ، و منزلت و هویت دوگانه بزرگ شدهاند.
۵- احساس خشم و سرخوردگی مداوم بسیاری از بازماندگان جنگ از رواج و طبیعی شدن ستم، بیعدالتی، تبعیض، فسادهای اقتصادی و سیاسی.
۶- محرومیت از شادی و لذتهای طبیعی زندگی در بسیاری از بازماندگان جنگ بدلیل انواع مجروحیت بهویژه در مجروحان اعصاب و روان و رزمندگانی که بمدت طولانی در اسارت بودند.
۷- محرومیت از روند زندگی معمولی در بسیاری از بازماندگان جنگ و خانوادههای ایشان بدلیل منزلت مقدسسازی شدهی گفتمان و تبلیغات ایدئولوژیک نظام حکمرانی.
۸- احساس مداوم اضطراب از تجربه زیستهی دردناک جنگ و نداشتن یک زندگی معمولی.
۹- تصویرسازی از قهرمانان ملی جنگ با نمادهای عزا، ماتم، اشک، تبعیض، اغراق و تحریف.
و ….
و این محرومیتها و رنجها، خشمها و شرمها و سرخوردگیها؛ همهی آن چیزی است که جنگ از خود بر جای گذاشته و میگذارد، با کسی هم تعارف و شوخی ندارد حتی آنان که جنگ برایشان مقدسسازی شده باشد…
جنگ، ویران میکند و زندگی میستاند…
آنچنان که از بازماندگان جنگ ایران و عراق، زندگی و جوانی و سلامت و شادی و احساس طبیعی بودن ستاند…
جنگ در ایران، بجز ویرانیهای ذاتی خود به بلای مقدسسازی، گرفتار آمده و آسیبدیدگان آن در سیطرهی این نقاب قدسی شده؛ پنهان و دردمند، فراموش شدهاند…