یادداشتی از سعید کرمیچمه در پایگاه تحلیل- خبری درسانیوز؛ سیاستِ فرهنگی، فرهنگِ سیاسی
این دو عبارت با این که به اصطلاح اٌدبا جِناس خطی است، امّا به لحاظ مفهومی بایکدیگر تفاوت ماهوی دارند. تعبیر ماهیّت یا چیستی که از عبارت «ما هٌوَ » عربی میآید و « چیست آن» معنی میدهد؛ به ما میگوید که فرهنگ؛ از جنس ماهیّت است.
ماهیّت کیفی است و لذا فرهنگ نیز کیفی است. به همین جهت است که نمیشود به کسی«با فرهنگ» و یا «بیفرهنگ» گفت. بنابر این برای محاسبهی فرهنگ باید به چگونگی رجوع کرد.
این فرهنگ چگونه است؟ یعنی از چه راهها و روشهایی میخواهد اصالت خود را بروز دهد. بگوید من چیستم و چیستیام از کجا و از چه راهی نشأت میگیرد. بر این اساس نبایستی تعریف فرهنگ و توصیف و تشریح درون مایهی آن را به هر کسی سپرد.
هر کسی نمیتواند و نبایستی سوژه مهمی مانند فرهنگ را معنا کند؛ مگر این که ذات و ریشه و اصالت و چگونگی فرهنگ را درک کند. فرّهی، شکوه ، جلالت، عظمت، درونزایی و فرازش از الزامات مفهوم فرهنگی است؛ پس میتوان فرهنگ را به طور ثابت، چه از نظر واژگانی و چه از حیث مفهومی؛ مثبت پنداشت. این گونه است که لفظ «بی» یعنی «عاری بودن از» را نمیشود به فرهنگ؛ منتسب کرد.
حال اگر راه و روش، مَنِش، مرام و مسلک، اندیشه و طریق پردازش مفاهیم مثبت را افراد منفی باف یا اصالتاً منفی، تجزیه و تحلیل کنند، تلاش میکنند همهی شاخصهای مثبت و اثر گذار را به طور کلّی از مفهوم فرهنگ بزدایند و عبارات و مفاهیمی منفی را جایگزین آن نمایند؛ مثل آن که به صفت تضاد در ادبیات روی آورند و در برابر زیبایی – زشتی، خوبی – بدی، روشنی – تاریکی یا سپیدی – سیاهی قرار دهند.
حال این «فرهنگ» به چه درد ما میخورد؟! این که مرتب بیاییم و بگوییم این راه؛ درست است و این راه غلط، این کار نتیجه بخش است و این کار بیهوده و بینتیجه، این رفتار؛ بهنجار است و این رفتار نابهنجار و یا این سخن شایسته است و این سخن نا شایست و ناپسند، برای ما و برای جامعه چه سودی دارد؟!
بزرگان گفتهاند! چودانی وپٌرسی سئوالات خطاست! این شیوهی پاسخگویی یعنی ناآشنایی با سیاست فرهنگی؛ یعنی این که ندانی و نتوانی از اصالت، مفهوم واقعیت و ماهیّت فرهنگ دفاع کنی و منطق ات دربرابر پاسخگویی به بدیهیّات ضعیف و شکننده باشد.
برای مثال هنجار یعنی مطابق با اصول اخلاقی و ارزشهای مشترک، رفتارکردن و یا سپیدی به زعم دانش پژوهان یعنی غلبه بر سیاهی، پس میدانیم که سپیدی نیکو وسیاهی؛ مبهم و خشن و نامفهوم و نادرست است و البته خطرناک. با این توضیحات اجمالی به خوبی متوجّه می شویم که فرهنگ و فراگیری مفاهیم جانبی آن برای ما مهم است. در واقع این فرهنگ است که اصالت و ماهیّت و ریشه و اساس ما را به عنوان یک ملّت مستقل، تعیین میکند.
تمدن و فرهنگ
تمدن از ریشهی «مُدُن» جمع «مدینه» به معنای «شهر» است. یونیان شهر را از دولت و دولت را از شهر جدا نمی دانستند و نظریهی «دولت – شهر» را نخستینبار در تاریخ؛ آنها ابدع کردند.
این درحالی بود که به طور همزمان اصالتی برتر از « دولت – شهر» در ایران باستان؛ با نام «شهر» برای مراکز استانها و «شهربانی» برای شهرهای کوچک که بعدها به شهرستان معروف شدند، شکل گرفته بود.
در یونان باستان شهر و محدودهی آن را «ساتراپ» مینامیدند و در دوران هخامنشی حاکم شهر را «شهربان» میگفتند و کشور را «دهیو»، در حالی که در یونان مفهومی به نام کشور وجود نداشت.
شهرها از «زند»ها یا « قبایل» تشکیل میشدند و«نمانه»ها یا خانهها، «وَیس»ها یا دهکدهها تشکیل میدادند مجموع این تقسیمبندیها را «تمدّن» مینامند و تمدن من باب تفعّل؛ یعنی اسمِ مکان، محلی که در آن ساکن است، یعنی برای خودش یک اصالت، ماهیّت و فرهنگ ویژه دارد.
بر همین اساس تمدّن؛ مجموعهای متشکل از دستهبندیها، تقسیمات و بخشبندیهای جغرافیایی است که هر بخش نیز مطابق با فرهنگ منطقه برای خود راه و روش و سلسله مراتبی در اجرای مقررات و قواعد مشترک و عامالمنفعه دارد.
قانونگذاری، مقررات شهری، تبعیّت و تابع بودن قانونی و حقوقی، تعریف چگونگی ادارهی امور به روش دیوان سالاری(بروکراسی) یا سیستماتیک(دیجیتال)، تعریف شبکههای تأمین نیازمندیهای شهروندان، تعریف حقوق شهروندی، تعریف آزادیهای فردی و… از ویژگیهای «تمدّن» و مدنیّت است.
فرهنگ به گونهی بدیهی مختص شهراست و تمدّن در شهر؛ زاده میشود، پرورش مییابد و رنگ و بوی «فرهنگ شهرنشینی» میگیرد. تمدّن و فرهنگ را از نظر مفهومی میتوان لازم و ملزوم یکدیگر دانست که اگر تمدّن نباشد؛ یعنی اگر ساختارها، سختافزارها و مدنیّت و شهرنشینی وجود نداشته باشد، وجود فرهنگ نیز منتفی است.
روستا؛ نقطهی اولیه و خمیر مایهی شهر است و شهرها در واقع قبلاً روستاهایی بودهاند که از به هم پیوستن آنها و تعمیم ارزشها و قوانین شهری؛ به شکل شهرهای امروزی در آمدهاند.
الزامات فرهنگ و مدنیّت
یکی از نقاط ضعف بزرگ ما درکشور، تن ندادن به گفتوگو و به عبارت بهتر ضعف در فرهنگ گفت و شنود است.«گفت و شنود » عبارت نزدیک تر به معنی تضارب آراء، تعاملات میان جمعی و حتی میان فردی است.
روانشناسی مباحثه بر فضای آزاد، رها بودن واژگان و مفاهیم در چارچوب اخلاق، تحلیل روشن و بیدغدغه، نبود نظارت بر گفتار به معنای عدم پذیرش زور و اجبار و تعیین موضوع و فرایند بحث، کاربرد اصول منطق در بحث، بهرهگیری از اصول نقد علمی، اجتناب از مجادله؛ عدم واکنش تند حتی در برابر کنش تند، پرهیز از کمال گرایی و مسایلی از این دست تأکید میکند.
جامعهی مدنی مبتنی بر پازل اندیشه، باور، ایده و خلاقیّت است. تضاد و تعارض در اندیشهها و باورها؛ مقدّمهی تحرّکات و فعالیتهای پژوهشی در رقابتهای مبتنی بر استدلال است. مولانا در فرهنگ گفت و شنود؛ این تضادها را بدین شکل تفسیر میکند: در جایی میفرماید: پای استدلالیون چوبین بود پای ِچوبین سخت بیتمکین بود
در جایی دیگر این سخن را ارائه میدهد: دلایل قوی باید و معنوی نه رگهای گردن به حجّت قوی
حجّت؛ همان استدلال است؛ منتهی اگر قرار باشد رگهای گردن از فرط تندروی و تعصّب بیرون بزند، پایهی استدلال را تضعیف میکند و اصلِ استدلال را زیر سئوال میبرد.
هر چند در دوبیت؛ بر استدلال صحّه میگذارد، اما در بیت دوّم؛ بحث منطقی استدلال را ملایم تر نمایش میدهد. میخواهد بگوید که عقل انواع و کیفیّت دارد. عقلی جزئی است و عقلی کلّی، عقلی جلیل است و عقلی روشن و متجلّی در فرهنگ و ادبیات پارسی و در متون دینی و اسلامی؛ گاه از ادب به جای خرد و از مؤدب تحت عنوان خردمند و خردمندی یاد میشود.
عقل؛ همان خرد پارسی است و خرد؛ نوعی درایت و هوشمندی است. بر این اساس در کنار عقل وخرد؛ هوش و درایت می آید و در کنار هوش و درایت، صبوری و متانت قرار میگیرد و هر یک از این مفاهیم در فرهنگ گفت و شنود، برای خود تعابیر و همچنین مراحلی دارد.
هر کس که خرد ورز است و گفت و شنود را میداند و مراحل آن را تشخیص میدهد؛ در واقع مجهز به فرهنگ مدنی است و اطلاقِ مدنیّت در اینجا به «مکان»؛ اطلاقی انتزاعی به نظر نمیآید و همه اماکن را اعم از شهر و روستا در بر میگیرد.
انسان متمدّن؛ شکّاک و نقاد است و در نقطهای مقابل تشکیک و انتقاد دیگران را نیز مورد توجّه قرار میدهد و برای نظریات و ایدههایِ دیگران- حتی کسانی که مخالف عقیده و اندیشده و باور او هستند؛ احترام قائل است.
در محیطِ مٌتمدّن، فرهنگ به رشد و بالندگی میرسد و هنر شکوفا میشود. هنر؛ زیباترین و رساترین شاخهی فرهنگ است. شعر، موسیقی، خط و نقاشی، فیلم و تئاتر، نویسندگی و تألیف و دهها هنر دیگر؛ کاتالیزور شکلگیری فرهنگ غنایی است. هر چیزی که روح بشر را به نشاط وادارد و او را سرزنده و سبز و شادمان سازد؛ از نوعی غنا برخوردار است.
تمدّن؛ زاییدهی نیازهای بشری، به ویژه از نقطه نظر معنوی و روحی است؛ نقطهی تلاقی زایش بلوغ فکری و هنری انسان در تاریخ؛ نٌضجگیری فرهنگ نیز به شمار میآید.
تمدّن؛ حاصل تلاش فکری، مهندسی فرهنگی، کارگروهی و برنامهریزی مبتنی بر داشتهها و دانستههای بومی و انتقال تجربیات، کسب تجربیات و بهرهگیری از روشها، فرایندها و مفاهیم کاربردی جوامع گوناگون در طول تاریخ است.
شیوهی شکلگیری ساخت و ساز شهری، باز تعریف نهادها و ساختارهای مدنی، هماندیشی و همافزایی گروههای اجتماعی درگسترش ایدهها و خلاقیّتها، موقعیت سنجی، ظرفیّت سنجی و محاسبات مالی، تأسیس و راهاندازی واحدهای مدنی آزاداندیشی از جملهی فعالیتهای تمدّنسازی در حوزههای فرهنگی و تولیدات فرهنگی است که بنای تمدّنهای نوین بر آنها گذاشته میشود.
ایجاد تشکّلها، حزبها، جمعیتها، نهادها، کانونها، صنفها و دبیرخانههای دائمی مرتبط با میزگردهای اجتماعی- فرهنگی و علمی یا سیاسی و اقتصادی، سمینارها، کنفرانسها و وبنیارها و پنلهای کاربردی به منظور انتقال دادههای (اطلاعاتی) و دریافت دادهها و پردازش آنها در زمره یِ تمدّنسازی، فرهنگسازی و ارتقاء شیوههای ارتباطی است.
مدیریت فرهنگی
مدیریّت فرهنگی در دنیای امروز؛ از بارزترین، مهمترین و مؤثرترین روشهای دادهپردازی، تحلیل و تفسیر، ارزیایی و بررسی شاخصها، ایدهسازی و ایدهپردازی و تبدیل ایده به تولیدات کاربردی و_ بازتعریف و بازنگری اصول رفتاری، ارتباطات و پدیدهها و ابزارهای ارتباطی است.
فرهنگ؛ مقولهی پیچیدهای از خاست گاهها، نیازمندیها، فرایندها، اندیشهها، رفتارها، هنجارها و ناهنجارها، ارزشها و ضدّ ارزشها و بررسی و تغییر و تبدیل سنّتها و اصلاح و بهبود روشها برای بالا بردن مزیتها و کیفیتهای زندگی بشری است.
بر این اساس؛ بشر از دیر باز مطابق با سرشت و فطرت ذاتی خود که ملهم از روح آفرینشگر خداوندی است، خواسته و ناخواسته به دنبال کشف و شهود، شناخت و درک درست از پدیدهها، بهرهگیری از طبیعت برای دسترسی به توان مندیها و استعدادهای درونی خود، ریشه یابی خلقت انسان و کائنات، خودشناسی، مردم شناسی و خداشناسی به عنوان مراحل مقدماتی شناخت و ارتقاء سطح فکری و فرهنگی و نیز دانشافزایی خود بوده است.
این حس کنجاوی و کندوکاو همواره در نهاد بشر بوده و در هر برهه از زمان، این حس خود را تقویت کرده است. مدیریت فرهنگی یک امر راهبردی است. استراتژی فرهنگی؛ با تنها طراحی یک چارت تشکیلاتی به همراه تعریف پلتفرم مرتبط برای انجام فعالیتهایی تبلیغی، هنری، رسانهای و اطلاعرسانی، ارتباطی، فرهنگی و… نیست.
فرهنگ؛ در واقع حفظ و اشاعهی سنّتها، رسوم، هنرها، استعدادها، خلاقیّتها، ظرفیتهای فکری و مهارتی، درون مایههای زبانی و قدرت وتوانایی ایجاد تحوّلات ساختاری در حوزهی ادبیات، تاریخ، نمادسازی، الگوسازی و الگوپذیری و جستارهای تمدّنی، هویّتی و اصالتی است.
یک مدیر فرهنگی در جامعه و فضایی که دین، مذهب و باورهای مذهبی در آن چیرگی دارد و قاطبهی اهالی برای این باورها و سنّتها؛ ارزش خاصّی قایلاند، میبایستی بتواند پل ارتباطی معقول، منطقی و قابل اعتمادی بین باورهای مردم و مظاهر و ابزارهای مدرنیسم ایجاد کند و در این فرایند؛ راهها و روشهای تقابل و عناد را به تعامل و انتقال دوسویهی اطّلاعات تبدیل کند.
این کار؛ دشوار ، پیچیده، گاه مبهم و نا آشنا و معمولاً بازیرکی و تفسیر به رأی از طرف مقابل همراه است. مدیریت فرهنگی؛ در اصل یک فهم مشترک درباره اصولی راهبردی برای ارتقاء سطح تفکّر و توسعهی همهجانبهی منابع انسانی در حوزهی شناخت و اندیشه ورزی است.
ما نمیتوانیم با تحکّم و انقیاد و یا با نگاه سلبی در تغییر مواضع و اندیشهها و نقطه نظرات دیگران، مؤثر واقع شویم و یا با زور و فشار، سعی در ارتقاء مفاهیم فرهنگی و معنوی؛ ولو مبانی قرآن و دین مبین اسلام داشته باشیم.
اسلام؛ دین منطق، تضارب آزادانهی آراء، دینِ تسلیم در برابر حق و حقیقت، دینِ آموزش و پژوهش و استدلال و دینِ احیای اصالت انسان در برابر اصالت مادّه و مادّهگرایی است.
انسانِ مسلمان؛ حرکت خود را با محوریت خدا و تکامل بشری در مسیر نظمپذیری و عدالتخواهی و نفی تبعیض شروع میکند و در این راه از هیچ کوشش، فداکاری و ایثاری دریغ نمیکند.
مدیر فرهنگی؛ باید درک گسترده و درستی از ارتباطات انسانی و روانشناسی رفتار داشته باشد. انسان؛ موجودی اجتماعی، منطقی، تحلیلگر، محاسبهگر و هنرمند است.
هنر؛ مانند سیاست فراگیر است. در افواه عامه؛ همانگونه که هر مسألهای را به سیاست تعمیم میدهند و معتقدند که هر چیزی باید با سیاستی همراه باشد.
این همراهی را اندیشمندان به اتّخاذ راه و روش درستی برای دسترسی به هدف یا شکلگیری برنامهای و تأمین یک نیاز یا حلّ و فصل یک مشکل، رفع یک نقیصه و غلبه بر یک ضعف و سستی؛ تعبیر میکنند.
هنر نیز به همین ترتیب است. میگویند فلانی هنر بچه داری ندارند، هنر پس انداز ندارد، هنر قانع کردن دیگران را ندارد و منظور از این هنر؛ توانایی و تدبیر و مهارت است، پس میتوان هنر را بهترین روش دسترسی به مهارت زندگی دانست.
مهارت زندگی؛ از فکرکردن، تجزیه و تحلیل و دسترسی به دادههای ویژهای که انسان را به کنجکاوی وادار میکند تا بهرهگیری درست و به موقع از تواناییها و ظرفیّتهای درونی و نیز استفاده از تجربیات دیگران، منوط به هنرمندی فرد است.
هنر؛ نمود عینی درونزایی بشر در عرصههای شناخت ترسیمی، تصویری، گفتاری، رفتاری، شنیداری و ترکیبی است. زاویهشناسی در هنر اسلیمی، تذهیب و تشعیر، زیبایی شناسی در شعر و سرود و ترانه و آهنگ و موسیقی – نقّاشی – طراّحی و خوش نویسی و…، سایه روشن ها در نقاشی، پرسپکتیو و دورنماها در طراحی و تصویرگری، لانگ شات ها و کلوز آپها در عکّاسی و فیلمبرداری، تصویرهای نقطهای توسط ماهوارهها و نگاه از بالا توسط هلیشات و کوادکوپتر، هر یک به نوعی شناخت مفهومی علاوه بر شناخت سخت افزاری نیاز دارد. همین شناخت مفهومی است که میتواند هنرمند را به توان بالایی از درک زوایای زندگی در هنر خود بدهد.
مدیریت در نگاه پیامبر گرامی اسلام (صلوات اللهعلیه)
همهی ما به عنوان مسلمان، مؤظف به شناخت روش نظری و رفتاری، همچنین رویکرد عملیِ پیامبرمُکرّم اسلام (صلوات اللهعلیه) در مواجهه با مسایل و مشکلات مردم و چگونگی مدیریت عرصههای مختلف جامعه اسلامی با نام «امّت اسلامی» هستیم.
در تعریف جامعی از مدیریت گفتهاند: «فرایند به کارگیری مؤثر وکار آمد منابع مادی و سرمایه انسانی در برنامهریزی، سازماندهی، بسیج منابع و امکانات، هدایت و کنترل است که در مسیر دستیابی به اهداف سازمانی و مطابق با نظام ارزشی موجود و مورد پذیرش؛ صورت میگیرد ».
روشن است که مدیریت سرمایه انسانی بسیار مهمتر از سایر مدیریّتهاست. این نوع از مدیریّت به توان بالایی از دانش روز نیاز دارد و این بیشتر به خاطر ویژگیهای منحصر به فرد انسان و گستردگی درون مایهها و ظرفیتها و استعداد های اوست و قطعاً بدون شناخت این استعدادها نمیتوان آنها را به منظور تعلیم وتربیت، آموزش و در مسیر درست قرار دادن شان، ملزم و در اختیار گرفت.
امام علی (علیهالسّلام) فرمودهاند: « مدیر مانند ستون وسط آسیاب باید ساکن، استوار و محکم باشد تا تشکیلات به درستی حول محورآن، طی طریق کند»
پیامبر گرامی اسلام (صلوات اللهعلیه) فرمودهاند: « هرکسی میان خود و خدا را اصلاح و نیکو گرداند، خداوند میان او و مردم را اصلاح کند» روش پیامبر گرامی اسلام (صلوات اللهعلیه) در مدیریّت به ایجاد ارتباط حسنه با دیگران و اجتناب از خود بینی و خود پسندی و برداشتن حائل و دیوار فاصله بین مدیر و مردم است.
باید بیهیچ نخوّت و تکبرّی با اقشار مختلف مردم تماس حاصل کرد تا آنها را درک نمود، به اوضاع و احوال و خواستههای شان شناخت پیدا کرد و در نقطهی مقابل؛ مردم نیز با مدیر به آسودگی و بدون هیچ واهمه و ملاحظهای، مطالبات شان را بیان کنند و احیاناً از روش مدیر و زیر دستان اش انتقادات روشنی داشته باشند.
روش پیامبر (صلوات اللهعلیه) اصلاح است. اصلاح بین انسانها و خداوند و این بدان معناست که نقش مدیر در خوشبینی مردم نسبت به تدّین و خداپرستی و یا بیاعتمادی و بدبینی به دین خدا و روشهای دینی در حل و فصل مشکلات مردم است.
این روش به ما میگوید که مدیرانی که به هر دلیل با اِعمال قوانین خاص و یا وارونهسازی قوانین الهی، سعی در بدبینی مردم نسبت به دینِ خدا داشته باشند، نه تنها مدیر نیستند، بلکه به دینِ خدا خیانت کردهاند.
وقتی که مدیر مستقیماً با مخاطبان و ارباب رجوع برخورد میکند و رودر روی آنها میایستد، با متانت و تواضع به حرفها و مشکلات آنها گوش میدهد، درحقیقت راه را بر هرگونه فریب و نیرنگ و ریا میبندد.
پیامبراسلام (صلوات اللهعلیه) کراراً و با الفاظ و واژگان ساده و همه فهم میفرمودند که: « من نیز بندهای هستم که همچون دیگر بندگان میخورم و مانند آنان مینشینم» و این بدان معناست که ای مردم کسی که پیا مبر است و رسالت هدایت مردم را به سوی خداپرستی و خداگونگی بر عهده دارد، بر دیگر مردمان هیچ برتری ندارد، جز همان رسالت خطیر هدایت گری. پس در مقابل من تعظیم و تکریم نکنید و خم وراست نشوید و مرا نیز مثل همه ی انسان های عادّی اطراف خود تلقّی کنید.
سعهی صدر یا شرح صدر؛ یعنی صبر و حوصله و متانت و فروتنی کامل در برابر مردم به عنوان یک رییس یا یک مدیر خیلی مهم است و نبیّ گرانقدر اسلام (صلوات اللهعلیه) نیز به آن توجّه خاصی مبذول می داشت؛ چرا که اگر مدیر سعهی صدر نداشته باشد، یعنی این که نمیخواهد کار مردم را راه بیاندازد و از دیگر سو مردم نیز تمایلی به مطرح کردن مشکلات و خواستههای خود نزد چنین مدیری نخواهند داشت و در این صورت؛ بدبینی خاصّی بین مردم و مدیر حاکم خواهد شد.
پیامبر اسلام (صلوات اللهعلیه) میفرمایند: « ابزار سروری؛ شکیبایی در تحملّ نا مرادیهاست» حضرت موسی(علیهالسلام)؛ برای رهبری یک قوم نادان و بهانه جو نخستین چیزی که از خداوند خواست؛ شرح صدر بود. پروردگار توانا و بزرگ؛ این موهبت عظیم را در مقام سپاسگزاری به پیامبر خاتم (صلىالله علیه و آلهوسلم )هدیه کرده است:« أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ »: آیا ماسینهی تو را برایت گشاده نکردیم؟
حضرت محمد(صلوات الله علیه) فرمودهاند: «برانگیخته شدم در حالی که مرکز بردباری و معدن دانش و جایگاه شکیباییام» مهربانی و مهروزی وملایمت در برخورد با مردم؛ جزء با ارزش ترین شیوههای مدیریتی پیامبر اکرم (صلوات اللهعلیه) است.
علی (علیهالسّلام) فرمودند: « از پیامبراکرم (صلوات اللهعلیه) فرا گرفتم که در برابر مردم مهربان باشم و ایشان فرمودند که اگر خشن و سنگدل باشی، از اطراف تو پراکنده میشوند و پیامبر (صلوات اللهعلیه) تأکید فرمودکه: « محبّت؛ بنیاد و اساس (سیره و سنّت) من است » خداوند پیامبر را رحمـه للعالمین معرفی کرده است و به اندازهای بر بیایمانی کافران و پشت کردن به خوشبختی اندوهگین است که خداوند او را از این همه حرص خوردن بر حذر می دارد: «گویی میخواهی جان خود را از شدّت اندوه از دستدهی برای این که آنان ایمان نمی آورند» و تا این اندازه مهربان و مسئولیّت پذیر در برابر گمراهی و تباهی و عناد مردمانی که به حقّ پشت میکنند و نمیخواهند در راه روشن قدم بگذارند و او همچنان صبور و بردبار و به راه است و وقتی که میبیند کسی هدایت نمیشود، حقی را نمی پذیرد و ایمان نمیآورد، گویی جان خودش را میخواهد از دست بدهد. مدیر؛ به ویژه مدیر فرهنگی که رسالت خطیری بر عهده دارد، باید از پیامبر اسلام (صلوات اللهعلیه) بیاموزد و آن قدر بردبار و شکیبا و آن قدر مسئولیت پذیر و دلسوز و متعهد به وظیفهاش باشد که تا پای جان برای خدمت به مردماش از پای نایستد.
شایسته سالاری حضرت ختمی مرتبت ، محّمد مصطفی (صلوات الله علیه)
در نظام مدیریتی پیامبر (صلوات اللهعلیه)، ریاست و مسئولیت؛ یک امانت تلقی میشود و همهی اطرافیان آن بزرگوار و فهمیده بودند که حکومت کردن در حقیقت؛ با احساس مسئولیّت داشتن است، برای این که در «حکومت»؛ امانت الهی است و حاکم؛ شایستهترین مسئول برای ادای این امانت است.
پیامبر(صلوات اللهعلیه) در جنگها، در هنگام حلّ و عقد، در زمان تصمیمگیریهای مهم، در زمان انتخاب و به کارگیری والیان و کارگزاران، در زمان به کارگیری قاضیان و مشاوران، در زمان بررسی باج وخراج، فدیه و جزیه… از اتباع کافران و مشرکان و در هر زمانی که میخواستند کسی را بر کاری بگمارند، نهایت دقّت را میکردند که فردی شایسته، با کفایت، دلسوز، متعهد، اهلِ عمل، مردی، با تجربه و دارای تواناییهای مرتبط با حوزهی کاری موردنظر انتخاب کنند و شایستگی و کفایت اصل مهمی برای ایشان در سپردن امور به افراد بود.
سخن آخر این که ما اگر در دوران معاصر و خصوصاً پس از پیروزی انقلاب اسلامی در موضوع مدیریت همواره با کمبودها، ناترازیها، نواقص و مشکلات عدیدهای مواجه میشویم به این دلیل است که راه خود را از راه پیامبر اکرم (صلوات اللهعلیه) در بحث مدیریت و اداره امور جدا کردهایم و به دنبال عمل کردن به سیرهی نبوی نیستیم.
هر چقدر از روشهای زندگی، نوع تفکر و شیوهی مدیریتی بزرگان؛ خصوصاً پیامبر اکرم (صلوات اللهعلیه) و امام علی(علیهالسلام) بهره بگیریم و از آنها پیروی کنیم، به همان اندازه در کارهای خود موفق خواهم بود و بر عکس.