سبک زندگی و هویت تاریخی

کد خبر: 3700

یکی از اصطلاحاتی که در سال‌های اخیر، فراوان به کار برده می‌شود، سبک زندگی است. تغییر شیوه رفتار، ظواهر، سلایق، علایق و هر عنصری که در زندگی فردی و جمعی مرسوم بوده است، موجب تغییر در سبک زندگی افراد می‌شود.

یاداشتی از سید مسعود رضوی: یکی از اصطلاحاتی که در سال‌های اخیر، فراوان به کار برده می‌شود، سبک زندگی است. تغییر شیوه رفتار، ظواهر، سلایق، علایق و هر عنصری که در زندگی فردی و جمعی مرسوم بوده است، موجب تغییر در سبک زندگی افراد می‌شود.
اما در همین حد متوقف نمی‌ماند، زیرا این تحولات که غالباً از فرم و شکل زندگی انسان‌ها آغاز می‌شود، موجب دگرگونی احوال و اندیشه‌ها و سپس عادات و عقاید خواهد شد.
یک نسل به صورت طبیعی نسبت به نسل پیشین، تمایزات و نیازهایی دارد و تحولاتی متناسب با شرایط و امکانات و سرفصل‌های زندگی خود را الزام می‌کند؛ ولی غالباً محیط مشترکی هم با سنت نیاکان و سنن اصیل فرهنگی، ایده‌ها و عقاید و هنرها و علایق تثبیت شده برقرار می‌کند.
این محیط مشترک، پایه و ستون فرهنگ و سنت در یک جامعه و یک ملت و پیوندگاه اعتبار و اقتدار همگانی برای تمایز از دیگر جوامع محسوب می‌شود.
تغییر سبک زندگی، امری طبیعی و از نوع گذار و رشد جوامع است، حتی نوعی تکامل و برافزودن سنت و پالایش آن را می‌توان در این گذار اجتماعی میان نسل‌ها شناسایی کرد و به رسمیت شناخت.
ولی گاه به جای گذار، موجب تقابل و آشفتن شده و در یک برهه تاریخی ممکن است آرامش اجتماعی را نیز دستخوش تزلزل سازد و حتی وحدت ملی را دچار خدشه و آسیب کند.
سبک زندگی در نقطه‌ای حساس، می‌تواند به جای حرکت در بستر سنت‌ها، همچون رودخانه‌ای زلال و زندگی‌بخش که حامل حیاتی تازه برای محیط جاری است، به سیلی گل‌آلود و ویرانگر بدل شود و هر موجود زنده و بنای مفیدی را از میان ببرد و در نهایت جز رسوب و ویرانی بر جای نگذارد.
باری، در ابتدا برخی ظواهر و ذائقه‌ها خبر از تغییر می‌دهند ولی تجربه و دانش به ما آموخته که این سرآغاز تحول است و اگر به درستی مدیریت نشود و با دلسوزی و همزبانی همراه نباشد، بنیان رفتار نسل‌های جدید و سپس ارزش‌ها و عرف‌های ایشان را دگرگون می‌سازد.
این هم سرآغاز و مقدمه است و اگر باز هم نسبت بدان توجهی صورت گیرد و مرجعیت سنت و عرف‌ها و ارزش‌های معیار، که بنیادهای وحدت ملی و تفاهم اجتماعی است، واسطه این نوگرایی و تغییر سبک زندگی نباشد و نتواند با آن به درستی تعامل کند، تقابل ایجاد می‌شود و نسل‌‌های انسانی رودرروی هم قرار می‌گیرند، بسترهای منطقی برای ادب و تربیت و گفتگو و ایجاد معیارهای سازنده و برازنده از بین می‌رود و تنازع بقا میان دو گرایش و دو گروه متزاحم یا متخاصم ایجاد می‌شود؛ دو گروهی که هر یک، دیگری را به رسمیت نمی‌شناسد و آن را مخل و مزاحم می‌پندارد.
اتفاقی که متأسفانه با فقدان تدبیر و کم توجهی در دو سه نسل اخیر در جوانان ایران رخ داده و از هنر سنتی تا ظواهر البسه و آرایه‌ها و حتی تغذیه و عواطف و سامانه‌های جمعی و سازه‌های شهری و روستایی را دگرگون ساخته و قدرت آن همچون ریزگردهایی که در کویر مرسوم بود، به هوای البرز و زاگرس هم کشیده شده و کل زیست بوم را به مخاطره خواهد افکند.
هر معماری، معیاری دارد که بر مبنای مصالح موجود و شرایط اقلیمی و ذوق زیباشناسی و نیازهای فردی و اجتماعی، بنایی را می‌سازد. بنای شهرهای یزد و بافت‌های سنتی در کاشان و گیلان یا شهرهای کردستان بر این اساس شکل گرفته و بازارهای سنتی و میادین و مساجد نیز فقط در پی تقاضای عمومی و برای رفع حوایج ساخته نشدند، بلکه برای رفع حوادث و بر اساس الزامات عمومی به وجود آمدند. ع
جب آن‌که هنوز پس از چهار صد سال، پل‌های خواجو و الله‌وردی‌خان (سی و سه پل) در اصفهان، از نمونه‌های قدیم و جدید بر رود تیمز لندن یا رود سن در فرانسه زیباتر و کارآمدتر و استوارتر برجای‌مانده‌‌اند. این بناها، نمادهای قدرت و سنت در ترکیب با نیازها و نوآوری‌های نسل‌های جدید ساخته و دوام آورده‌اند.
با این مقدمات بایدبه تغییر سبک زندگی در ایران اشاره کرد و این موضوع مهم، ممکن است شرایط دشواری را برای کشور ما رقم زند.
رودررویی با نسل‌های جدید، با توجه به دسترسی عمومی به رسانه‌هایی که سبک‌ها و عناصر کاملاً متفاوت و متضادی با فرهنگ و شیوه زندگی و حتی عقاید و ارزش‌های ما را روا می‌دانند و رواج می‌دهند، همانند گذشته نیست؛ پیچیدگی‌ زیادی دارد و در چندین لایه، نیازمند مدیریت علمی و تدبیر عینی است. شکل زندگی به سرعت در حال دگرگونی است، اما مدیران شهری، به‌جای آن‌که میان گذشته و حال پیوند ایجاد کنند، مهم‌ترین نمادهای بصری و بومی را به سرعت تباه می‌کنند تا به جای آن پاساژ و برج بسازند.
از بناهای لاکچری با قیمت‌های نجومی، تا خلا زیر و سازه‌های بنا شده بر خلأ و خلاف، که اگر فقط به تخریب ناهنجار آنها بنگریم، نتایج فاجعه بارش برای جامعه و مردم آشکار می‌شود.
تخریب این شبه سازه‌های بی‌هویت یکسویه، از مشکلات ماست و از بین بردن بافت‌های سنتی که صدها سال دوام داشته، نظیر بافت تاریخی و عتیق در شیراز و اصفهان و تهران و برخی بلاد دیگر، یک رویه دیگر از مصائب و آسیب‌هایی است که در حال رخ دادن است.
چگونه انتظار دارید که نسل‌های جوان و نوجوان در شهرهای دیرینه و مهم قدم بزنند و از تاریخ وهویت آن بهره‌ای نصیب ببرند؟ آیا پاساژگردی و دور دور کردن در خیابان‌های انباشته از پاساژهای لوکس و پرزرق و برق، نباید تغییر لباس و کاهش ادراک بصری و گرایش به موسیقی ناهنجار و بی‌هویتی فردی و جمعی را الزام کند؟
چرا باید جوانان را برای تغییر سبک زندگی ملامت کنید در حالی که شما تصمیم‌گیران و مدیران، برترین و بادوام‌ترین سازه‌های شهرها را در اختیار بسازبفروش‌هایی قرار می‌دهید که نه درک و علاقه‌ای به هویت ملی و سنن بومی ما دارند و نه ریشه و پیشه سالمی در سال‌های اخیر از آنان یافته‌ایم. اطراف بزرگ‌ترین و زیباترین معبد جهان، یعنی حرم و صحن‌های متعدد و بی‌نظیر حضرت ثامن‌الائمه (ع) را به پاساژها و سازه‌هایی به اسم هتل و زائرپذیر و امثال ذلک مبدل ساخته و زیرساخت‌های حرم را اتوبان‌ها و پارکینگ‌های مشابه شهرهای صنعتی آراسته‌اند.
بافت تاریخی شیراز به جای مرمت و حفظ و روزآمدن‌شدن بر اساس معیارهای جدید، به منابع مالی عجیب تعریف شده است و … این قصه سر دراز دارد.
اما اخیراً دانستم که منطقه ۱۲ تهران که کهن‌ترین و شاید بهترین بخش تاریخی شهر است هم از لحاظ رویدادها و شخصیت‌های زیسته در آن و هم از نظر تنوع ابنیه و زیبایی و هویتی که به شهر می‌بخشید، عرصه تخریبی دردناک و گسترده شده است.
اگر مدیریت صاحب دانش و علاقمند به هویت فرهنگی و آشنا با تاریخ در کار بود، مرمت و بازسازی و جذب سرمایه از همان بناها را مد نظر قرار می‌داد تا همانند ابنیه کاشان و یزد به نشان سربلندی و شناسنامه شهروندان بدل شود.
جایی باشد که بازدید از آن، جوانان را به وجد آورد و میان آنان با میراث و سنت و تاریخ پیوند ایجاد کند؛ نه آنکه مشتی پاساژ و شهربازی و برج‌های فاقد زیبایی و منشاء تباهی و بی‌هویتی جانشین آن شود.
بازسازی خانه ملک در مشهد و تبدیل آن به کارگاه هنرهای سنتی و موزه و آموزه‌های تاریخی بهتر است یا ساختن پاساژی که متناسب با عنوانش، لباس پاره و موبایل و زیورآلات و فست‌فود به مردم غالب کند. البته همان هم نیازمند مقدمات و ارتباطات بین‌‌المللی است که فعلاً مفقود و ناموجود است!
سخن به درازا کشید. تخریب خاموش بافت سنتی و قدیمی تهران، به اسم نوسازی، همین نوع مدیریت است؛ هویت‌زدایی به‌نام درآمدزایی، سنت‌زدایی به جای سنت‌سازی، نابودی تعلقات و پیوندها و حلقه‌های ارتباط با گذشته به اسم نوسازی و تخریب بافت‌های فرسوده…؛ آخرین مورد، حمام سنتی و سالم سر پولک در نزدیکی خانه و مسجد آیت‌الله بهبهانی است که ابتدا از فهرست آثار ملی کشور خارج شد و تاریخ آن به دوره ناصرالدین شاه قاجار می‌رسید.
به راحتی و به درایت جمعی از دانشجویان دانشکده هنر و معماری، می‌شد از این بنا، یک مرکز تاریخی ـ سنتی برای بازدید و پذیرایی و تجارت مفید ساخت، اما قرار است یک پاساژ تجاری پنج طبقه شود!
لطفاً دیگر از تغییر سبک زندگی و رفتار جوانان این کشور ایراد نگیرید و با نابودی این بناها بر بنای فرهنگ زخم نزنید. هنگامی که شمایل شهر، از لباس فاخر و زیبای سنتی عریان می‌شود، چه انتظاری از جوانان خام و احساساتی دارید؟
بافت قدیمی تهران که به سرعت در حال محو شدن و دفن زیر آوار بولدوزرهای شهرداری است، بهترین مکان برای ایجاد یک شهرک سینمایی و تجاری با قهوه‌خانه‌ها، حمام‌ها و بازار هنر و کتاب و عکس و تولیدات سنتی و اجرای نمایش‌های آیینی و موسیقی فاخر بود؛ مکانی برای همدلی و گذران اوقات فراغت به سبک ایرانی و در شأن ایرانیان…، تا جوانان و خانواده‌های ما مجبور نباشند به کافه‌ها و پاساژها بروند و با فست‌فود و فلافل خود را سیر کنند!

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *