ریحانه حیدری: در ۱۷ دسامبر ۱۹۹۹، مجمع عمومی سازمان ملل متحد، ۱۲ آگوست (۲۱ مردادماه) را به عنوان روز جهانی جوانان اعلام کرد؛ روزی که با شعار «ساختن یک دنیای بهتر به همراه جوانان» ایجاد شد. امسال به مناسبت این روز، سازمان ملل کمپینی را با تمرکز بر تدبیر و رهبری جوانان در ایجاد دنیایی بهتر برای همه برگزار کرده است.
جوانان میتوانند جزئی از مهمترین سرمایههای هر کشوری باشند، حتی جلوتر از نفت، گاز و منابع طبیعی. اما در ایران شرایط جوانان مثل مسائل دیگر به بحران تبدیل شده است، ازدواج کردن یا نکردن، بچهدار شدن، کار و اشتغال، مسکن، آزادیهای فردی و… همه ما میدانیم که این مسیر برای جوانان تا چه اندازه دشوار و پر از سنگلاخ است. آنان برای این که بتوانند در عرصههای جهانی فعال باشند ناگزیر به مهاجرت هستند و این روزها بیشتر از هر زمان دیگری بر آمار مهاجرت جوانان ایرانی افزوده میشود. آنها در کشور خودشان دیده نمیشوند و در اغلب مواقع کسانی برایشان تصمیمگیری و سیاستگذاری میکنند که بیشترین فاصله را از آنها و دغدغههایشان دارند. اگر کسی از جوانان بپرسد دغدغه شما چیست اغلب علاوه بر کار، مسکن و رفاه از آیندهای که امیدی به آن ندارند، سخن میگویند.
دکتر نادر صادقیان جامعهشناس، برای بررسی خواستهها و دغدغههای جوانان با اشاره به مسائل کلان میگوید:
ما باید سه حوزه اقتصاد، فرهنگ و سیاست را در رابطه دیالتیکی تأثیر و تأثر متقابل بسنجیم؛ چون این موارد یا متوازن و همافزا با هم هستند و تعادل سیستمی را در پی دارند یا هر کدامشان نقص و پسماندگی، تأخیر و تأخر دارند که روی سایر خردهنظامها اثر خود را میگذارند. متأسفانه در کشور ما هر سه آنها دچار اختلال، واپس ماندگی، انحطاط و ناکارآمدی است. درصدهای معینی از نیازهای اولیه مانند کار، اشتغال، درآمد، رفاه و خدمات اجتماعی برای جوانان حلنشده باقی میماند، اما هرچه میزان توسعهیافتگی بیشتر شود نیازهای ثانویه که نیازهای متعالیتر و عمومیتر است، اولویت پیدا میکند.
این جامعهشناس در باره تقدم توسعه سیاسی بر توسعه فرهنگی و اقتصادی میافزاید:
در کشور ما قدرت سیاسی در حوزههایی مانند سیاستگذاری، برنامهریزیهای خرد و کلان را تعیین میکند، بنابراین باید اولویت با توسعه سیاسی باشد. البته توسعههای اقتصادی و فرهنگی هم مهم هستند و باید به موازات یکدیگر پیش بروند اما به نظر من بهتر است تقدم را به توسعه سیاسی بدهیم، چون بیشترین تأثیر را بر توسعهیافتگی دارد. تا این اتفاق رخ ندهد تمرکز قدرت و نبود نهادهای مشارکت عمومی و دموکراتیک سبب میشود تا در حوزه اقتصادی هم با سیستمهای فاسد و رانتی مواجه شویم؛ چون قواعد کنترل و نظارت بر قدرت ضعیف است یا اصلا وجود ندارد.
روبن یک جوان ۲۶ ساله اتریشی است که درباره دغدغههای خود میگوید:
من در دانشگاه چهار بار رشته عوض کردم و در این میان نزدیک به یکسال هم در بخش گوشت یک سوپرمارکت کار کردم اما در حال حاضر ترجیح میدهم برای سازمان ملل فعالیت کنم و آینده شغلی خودم را چیزی میان آکادمیسین، اکتیویست و ژورنالیست متصور هستم. به طور کلی دغدغههای حقوق بشری و محیط زیستی دارم و حتی اخبار خاورمیانه را هم دنبال میکنم. طی این سالها تلاش کردم تا برای کمک بیشتر به محیط زیست، رفتار خودم را تغییر بدهم. الان گیاهخوار هستم و سعی میکنم تا جایی که امکان دارد وسایل دست دوم بخرم یا اگر هم چیز نویی میخرم باید مطمئن باشم که میتوانم سالهای بیشتری از آن استفاده کنم.
وقتی با جوانان صحبت کنید متوجه میشوید بسیاری از آنها به مهاجرت فکر میکنند یا برای آن اقدام کردهاند. در بخشی از پروسه تهیه گزارش، به «امید» رسیدم که از جوانان نخبه به شمار میرود و تراژدی تکراری فرار مغزها درباره او هم صادق است؛ امید آینده خود را در مهاجرت از ایران ترسیم میکند.
این دانشجوی دکتری متولد سال ۱۳۷۵ درباره برنامه و تصویری که برای آینده خودش ترسیم کرده است، توضیح میدهد:
اولین چیزی که همیشه به آن فکر میکردم این بود که مدارک ارشد و دکتری را از یکی از دانشگاههای معتبر در جهان بگیرم و جزو استادهای همان دانشگاه شوم؛ چون در مدارسی تحصیل کردم که علم در آنها خیلی اهمیت داشت و افراد بزرگی در آنان تحصیل یا تدریس میکردند.
او ادامه میدهد:
دغدغه دیگری که ذهن من را درگیر میکند این است که دوست داشتم از لحاظ مالی مرفهتر بودم تا میتوانستم شرکت خودم را در حوزه تکنولوژی و هوش مصنوعی در کشوری که قصد دارم به آنجا بروم، تأسیس کنم. البته شاید خیلی هم منطقی نباشد اما آرزوی من این است. دوست داشتم یک زندگی آرامتر و آزادتر را در کنار کسانی که با آنها در ارتباطم و دوستشان دارم، تجربه میکردم. دلم میخواست کاری که انجام میدهم بیشتر دیده میشد و کمتر دچار انزوا میشدم. اگر آرزوهای زیادی دارم به این دلیل است که تا الان هر خواستهای که داشتم نهتنها برآورده نشده، حتی دورتر هم شده؛ درواقع خواستههایم برای من تبدیل به آرزو شدهاند.
صادقیان در بخش دیگری از گفتگو با اشاره به اهمیت توسعه سیاسی و مطالبات اقتصادی جوانان، بیان میکند:
موضوع اقتصاد مطالبه اصلی، ملموس و فراگیر جوانان است و البته مصداقهای زیادی مانند اشتغال، رفاه، مسکن و… دارد که ماهیت اقتصادی دارند. اگر در حوزه اقتصادی چنین موانعی وجود دارد باید علت اصلی را در سیاستگذاری و قدرت سیاسی دنبال کرد. همه این موارد در بلندمدت در حوزه فرهنگی تجمیع میشود و روی ذهنیت، میزان رضایتمندی، سبک زندگی و تمایلات روانی جوانان تأثیر میگذارد. این سه حوزه را باید در رابطه تأثیر و تأثر متقابل از یکدیگر دید اما در کشورهایی مانند کشور ما حوزه سیاسی بحث اصلی را رقم میزند.
او با توجه به آمار اخیر خرید مسکن توضیح میدهد:
طبق آمارهای اخیر، یک جوان باید ۱۷۰ سال منتظر بماند و اگر شغل و درآمد ثابت داشته باشد باید ماهی یک میلیون تومان ذخیره کند تا بتواند یک واحد مسکونی کوچک در شهرها بخرد. این مسأله فاجعه است، با فرض بر این که قیمت مسکن طی ۱۷۰ سال آینده ثابت بماند.
اصلا تصور کنیم که جوانان کار پیدا کنند اما میزان دستمزدها، برخورداری از خدمات اجتماعی، بازنشستگی و تأمین اجتماعی کاملا ناامیدکننده است. نمونه بارز آن هم کسانی هستند که ۴۰ یا ۵۰ سال سابقه کار دارند. وضع صندوقهای تأمین اجتماعی، نارضایتیهایی که وجود دارد، اختلاسهای نجومی و غارت اموال عمومی، موارد روشن و واضحی است که سبب سرخوردگی و ناامیدی نهتنها جوانان بلکه همه اقشار جامعه شده است.
این جامعهشناس در خصوص مسائل و مشکلات مختلف جوانان میگوید:
اگر به آمار ازدواج توجه کنیم میبینیم تا چه اندازه کاهش پیدا کرده و از سوی دیگر آمار طلاق تا چه اندازه افزایش داشته است.
این موارد، پیامدهای روانی و فرهنگی دارد که منشاء آنان اقتصاد سیاسی است؛ اقتصادی که ریشه در نظام سیاسی دارد. همه این موارد جمع میشود و شکل بحرانی به خود میگیرد و در مواردی مانند آمار بیماریهای روانی و خودکشی بروز میکند. از طرف دیگر انواع ناهنجاریها و آسیبهای اجتماعی مانند اعتیاد همگی پیامدهای دو حوزه اول یعنی سیاست و اقتصاد هستند.
دانیال متولد ۱۳۸۰، در آستانه سربازی است، دیپلم گرفته و در یکی از رشتههای فنی در دانشگاه دولتی هم پذیرفته شده اما بعد از گذراندن یک ترم از دانشگاه انصراف داده است. او درباره تصمیماتی که برای آینده دارد، میگوید:
از ۱۵ سالگی سعی کردم شغل و در آمد خودم را داشته باشم. از طریق تلگرام کارم را شروع کردم. همهچیز خوب پیش میرفت، تا زمانی که تلگرام فیلتر شد و به دلیل تحریمها اجناس کمتری وارد کشور میشد. در این شرایط، من هر روز بیشتر از قبل ضرر کردم. حتی تصمیم گرفتم کار جدیدی را شروع کنم اما وقتی اوضاع اقتصادی هر روز بدتر شد راهی جز تغییر مسیر برایم باقی نماند. با این که میخواستم ادامه تحصیل بدهم اما چون باید پول هم درمیآوردم ترجیح دادم از دانشگاه انصراف بدهم و اعزام به خدمت شوم تا بعد از خدمت بتوانم کاری را شروع کنم که با بازارهای جهانی در ارتباط باشد و بدون پایان خدمت چنین راهی ممکن نبود.
به نظر میرسد که به طور کلی، جوانان در کشورهای خارجی، سادهتر به زندگی نگاه میکنند اما مسائل و تصمیمگیریها برای جوانان ایرانی چیزی شبیه به مرگ و زندگی یا صفر و صدی است. سارا یک جوان هلندی است که عمده دغدغههایش در حوزه کار میچرخد. او میگوید:
در هلند فرصتهای زیادی برای جوانان از نظر پیشرفت شغلی وجود دارد اما اهداف و خواستههای اصلی من براساس موقعیت شغلی است.
من لیسانسم را در رشته مدیریت بازرگانی گرفتم و در حال حاضر در حوزه مدیریت پروژههای فناوری کار میکنم. هدفم این است که در سال آینده در جایگاه شغلیام ارتقا پیدا کنم تا به درجه مدیریت برسم. رویای بلندمدت من مدیرعامل شدن است که برای رسیدن به آن، باید تجربه کاری بیشتری کسب کنم و دورههای بیشتری را بگذرانم.
اما مهسا که دانشجوی دکتری در ایران است، میگوید:
در کشور ما برخلاف کشورهای دیگر، یک جوان به راحتی نمیتواند زندگی مستقلی داشته باشد، اگر هم کسی طی این سالها توانسته به استقلال برسد کم و بیش با گرانی اجارهبهای مسکن و خرج زندگی ناچار شده به آغوش خانواده برگردد یا حداقل حمایت بیشتری به نسبت گذشته از خانواده دریافت کند.
او متولد سال ۱۳۶۹ است و عقیده دارد:
شرایط بسیار پیچیده و سخت شده است. نمیتوانی برای آینده نزدیک برنامه داشته باشی و فقط باید برای زنده ماندن کار کنی. من فکر میکنم فقط باید «ز گهواره تا گور دانش بجوی» را در دستور کار قرار داد، چون نه میتوان ازدواج کرد و جرأت بچهدار شدن داشت و نه با این اوضاع اجارهبها و شرایط کار میتوان مستقل زندگی کرد. پس امنترین کاری که باید کرد درس خواندن، کار کردن و روزمره را گذراندن است.
صادقیان باتوجه به احتمال بروز دوباره نارضایتیها بیان میکند:
آمارها نشان میدهد اوضاع از حد بحران گذشته و نتایج آن مجددا در حوزه سیاسی سرریز میکند و خودش را به شکل اعتراضات و ناآرامیها نشان میدهد. این یک سیکل بسته است که از حوزه سیاست شروع میشود و پس از تأثیر گذاشتن بر اجتماع، در نهایت باز هم به حالت انفجاری خود را در حوزه سیاسی نشان خواهد داد. بدون نقد قدرت نمیتوانیم آینده و وضعیت جوانان را به خوبی تحلیل کنیم.
این پژوهشگر فرهنگی تأکید میکند:
چیزی که مدتها و طی دهههای متوالی گفته شده، ساز و کارها و نهادهایی برای تعدیل این قدرت است. متأسفانه احزاب و نهادهای مدنی و صنفی در کشور در طول دهههای اخیر با مانع، بنبست و انسداد همهجانبه مواجه بودهاند. شما حزبی را نمیبینید که قدرت داشته باشد با برنامه هدفمند و روشمند، کارهای خود را پیش ببرد. بخش وسیعی از ظرفیتهای قانونی این کشور روی کاغذ، این موارد را جزئی از حقوق شهروندی تلقی میکند اما در مقام عمل با مانع روبهروست و با توجیهات و رویکردهای ایدئولوژیک با فعالیتهای آن مقابله میشود. بنابراین میبینید که ما با یک نوع انسداد ساختاری (روابط اجزای مجموعه) مواجه هستیم. کلیت این نظام سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و بخشهای مختلف آن، همه در راستای سلب، نفی و طرد است. جوانان هم تشکلی ندارند تا بتوانند به شکل قانونمند و روشمند در معادلات قدرت سیاسی وارد شوند و از این طریق روی قواعد اقتصادی تأثیر بگذارند. متأسفانه آنان با یک نوع وانهادگی و طردشدگی مواجهند که به انباشت بحران و انفجار اعتراضات منجر میشود. این مسائل در شاخصها هم مشخص است و در رأس آنان اشتغال، مسکن، ازدواج، رفاه، تورم، گرانی و کاهش ارزش پول ملی قرار دارد که ما در همه آنها از آخر اول شدیم! «آفتاب آمد دلیل آفتابر گر دلیلت باید از وی رو متاب».
این جامعهشناس درباره موانع تحقق حقوق جوانان اظهار میکند:
باید موانع مشارکت سیاسی برطرف شود، یا این اتفاق میافتد یا این سیر انحطاطی تا جایی ادامه پیدا میکند که درنهایت به یک نوع انفجار و بحران شدید میرسد. تصمیمگیرندههایی که در رأس هرم قدرت هستند باید موانع مشارکت سیاسی جامعه به ویژه جوانان را بردارند. باید نظام سیاسی مستقر به تکثر و فعالیت نظاممند، نهادینه، قانونی و آزاد نیروهای مختلف فکری تن بدهد، اگر این موارد را نداشته باشید مکانیسمهای تأثیرگذاری در حوزه اقتصاد و فرهنگ را هم ندارید.
صادقیان میافزاید:
در همین نظام سیاسی هم هرجایی که انعطاف نشان داده شده، افزایش میزان مشارکت جوانان را شاهد بودهایم. البته منظور من فقط در انتخابات نیست، چون اغلب مشارکتهای جوانان از انتخابات شروع میشود و خودش را نشان میدهد. مشارکت جوانان باید نهادینه، پایدار، بلندمدت، متوازن، عادلانه و با فرصتهای برابر باشد. این موارد سبب میشود کلیت سیستم به سوی توسعه و گشودگی برود و نهایتا به کارآمدسازی سیستم منجر شده و از فساد، ناکارآمدی و انحراف نیز جلوگیری میکند.
صادقیان تأکید میکند:
بخش اعظم قوای هر جامعهای جوانان آن کشور هستند و در حال حاضر حدود ۷۵ درصد جمعیت کشور ما را کسانی تشکیل میدهند که بعد از انقلاب و جنگ به دنیا آمدهاند. آنها در پیشرفت کشور نقش اصلی را دارند و این که بتوانند در حوزههای مختلف حضور داشته باشند باعث گشودگی فضای اقتصادی میشود و از تمرکز قدرت، رانت و فساد جلوگیری میکند. این گشودگی میتواند به توسعه اشتغال و انواع کارآفرینیها، مشارکت و در نهایت جذب و جلب سرمایههای داخلی و خارجی منجر شود و رقابت مثبت، مستقیما در اقتصاد اثرگذار است. وقتی چنین مسألهای نهادینه شد و گسترش پیدا کرد و از این فرصتها همه توانستند به طور برابر استفاده کنند، بهبود وضع اشتغال، افزایش آمار ازدواج و امکان خرید مسکن فراهم میشود و امید به زندگی افزایش پیدا میکند. هرچقدر مشارکت در حوزههای سیاست و اقتصاد کمتر باشد آسیبها بیشتر است و از طرف دیگر هرچقدر مشارکت، تعادل و توزیع قدرت بیشتر شود آسیبها نیز کمتر میشوند. این موارد بنیادیترین بحثها هستند و تا چنین اتفاقی رخ ندهد دیگر بحثها سطحی است و ره به جایی نمیبرد.
صادقیان درباره شرایط انسداد کنونی و مسیر ناهموار توسعه توضیح میدهد:
مسیر تشکلیابی قانونی و رسمی همه، به ویژه جوانان عملا بسته شده است. آگاهسازی و ارتقای سطح آگاهیها که توسط رسانهها انجام میشود به نوعی تشکلیابی نیمهرسمی و غیررسمی در جهت نقد وضعیت موجود به شمار میرود. رسانههای داخلی با تأکید بر قوانین موجود به نقد مسائل میپردازند؛ تا زمانی که مسأله وجود دارد نقد هم ضرورت دارد. در شرایطی که با موانع تشکلیابی رسمی روبهرو هستیم رسانه میتواند با ارتقای سطح آگاهی و حساسسازی افکار عمومی، همدلی و همفکری ایجاد کند. رسانهها میتوانند دانایی را گسترش دهند و یک نوع حس مشترک جمعی را تقویت کنند.
این پژوهشگر فرهنگی اظهار میکند:
مسأله جوانان امروز فقط سیاسی و حاکمیتی نیست بلکه بیننسلی هم هست. ما نتوانستیم میان متولدین دهه ۶۰ با متولدین دهه ۸۰ مفاهمه و گفتگوی متقابل را نهادینه کنیم و این مسأله به نوعی خودانتقادی است. نسل جدید بسیار واقعبین است. نسلهای گذشته به طور نسبی شغل، سرپناه و اتومبیل دارند و به احتمال زیاد ازدواج کردهاند اما بخش عمدهای از جوانان اواخر دهه ۱۳۷۰ و اوایل دهه ۱۳۸۰ فاقد همه این موارد هستند. در نسل امروز، زنان و دختران هم به دنبال فرصتهای شغلی هستند اما در گذشته مردان بیشتر امکان اشتغال داشتند. سیاست، اقتصاد و فرهنگ روی هم تأثیر میگذارند و از هم تأثیر میپذیرند. وقتی تمام منافذ بسته میشود و شعله هم مدام در حال برافروخته شدن است، کسی انتخاب نمیکند، بلکه پای یک نوع جبر به میان میآید. همه هم میدانند مسأله چیست و چه راهحلهایی دارد، منتهی ارادهای برای حل آن وجود ندارد. بارها و بارها اعلام شده که باید درها و دریچهها را باز کرد و به چندصدایی گردن نهاد و این انفجار گام بهگام به سوی وسیعتر شدن و تخریبیتر شدن پیش میرود. وقتی برای حل چنین مشکلات بدیهی گوش شنوا وجود ندارد، در نهایت مسائل به حادترین شکل ممکن بروز و ظهور پیدا میکند. برخی از برخوردهای سلیقهای و بخشنامهای، عرصه را بیشتر از قبل برای جوانان تنگ میکند. گویی مسئولان نمیدانند که با صدور بخشنامه نمیتوان آمار فرزندآوری و ازدواج را افزایش و میزان نارضایتیها و بسترهای اعتراضات را کاهش داد. برخی از جوانان حتی اعلام میکنند حرفی میان آنها با مسئولان نمانده است.