دونالد ترامپ بازیگر و توافق هستهای با ایران؛ “شرحی بر مذاکره باامپریالیسم تا رویارویی نظامی ناتو ”
یادداشتی از امیر امجدیان در پایگاه تحلیلی- خبری درسانیوز؛ در این یادداشت به جنگ ۱۲ روزه و اثرات آن بر جوامع ایران و آمریکا نخواهم پرداخت هرچند که بسیار مهم است.
تخریب سازهای نیروگاههای هستهای و میزان خسارات وارد بر آن هم مورد توجه نگارنده نخواهد بود و یا بخواهیم فقط توضیح دهیم که آتشبس و وقوع آن از منظر رویکردهای نظامی و امنیتی برای ایران چقدر مفید بوده است و یا نبوده است.
اصولا پیروزیها وشکستهای نظامی در نبرد ایران و اسرائیل یا امریکا هم موضوع اصلی این یادداشت نخواهد بود هرچند به آن اشارههایی خواهیم داشت.
آنچه به آن خواهیم پرداخت تببین این تحلیل است که مذاکرات فیالواقع “فریب” بود یا بن بست و یا هیچ یک! ویا اینکه آیندهی جایگاه ویژه ایران و جمهوری اسلامی در منطقه و جهان و تقابل آن با خواست و اراده امپریالیسم کجاست و چه خواهد شد!
دونالد ترامپ؛ باید و نبایدها!
در تحلیل چرایی تحلیل باید گفت که در نظام ریاستی امریکا هیچ بازی کودکانهای قابل تصور نیست اصولاً ریئس جمهور در آمریکا یعنی مدافع منافع ملی ۵۰ ایالت که با اتکا به قانون اساسی لینکلنی آمریکا هر گاه اراده کنند میتوانند اعلام جدایی کرده و آمریکا را به مرز فروپاشی ببرند پس احتمال این که اقدامات دونالد ترامپ یکسری اقدامات دلبخواهی و از سر شیطنت باشد در یک متون پیشرفته حقوقی در سراسر ایالات متحده آمریکا بحث بیغرضی نیست و نمیتواند باشد.
اقدامات دونالد ترامپ و سایر ریاست جمهوریهای ایالات متحده ارتجاع آمریکا در قاب امپریالیسمی جهان خوار هرچند متصور است.
اما همانطور که لنین میگوید “هیچ امپریالیسمی منافع هیچ تودهای از مردم را به منافع طبقه حاکم بر آن توده ترجیح نمیدهد و منافع هیچ تودهای از زحمتکشان و رنجبران و کارگران توسط هیچ امپریالیسمی تامین نمیشود.
“لذا همواره تأسیس و نگهداری یک امپراتوری نظامی سیاسی و فرهنگی و اقتصادی یا همان امپریالیسم نیاز به تأمین مالی و ترویج فرهنگ ناسیونالیسم جبههای(برتری طلب) دارد و اقدامات سیاسی در تأمین هژومون و مبانی آن و همچنین برخورداری از آخرین دستاوردهای فناوری نظامی برایش ضروری است.
لذا این نوع گفتمان سیاسی و ادعای مدیریت جهان و حاکمیت بر یک جهان یک قطبی نمیتواند مورد تأیید آزادگان جامعه آمریکا باشد افرادی که با درک هر نابرابری و نژادپرستی و ستمکاری به خیابان میآیند و مراتب اعتراض خود را به جهانیان اعلام میدارند و اینجاست که من در کنار ان فرد از جامعه آمریکا و جنبش دانشجویی معترض منتسب به آن خواهم ایستاد و با شعارهای “نه به جنگ” و “نه به مداخله” و ” نه به اقدامات غیر انسانی دیگر” مانوس خواهم بود.
پس چرا دولتین آمریکا تلاش و سعی خود را بر خلاف خواست و اراده ملی جامعه آمریکا دنبال میکند!؟ و این تحرکات سیاسی به بایدی از بایدهای دونالد ترامپ و سایرین تبدبل شده است در پاسخ فکر میکنم اراده طبقه حاکم یا فرا طبقه آمریکایی است که او را وادار میکند به تأمین منافع فرا طبقه از طریق سیاستهای امپریالیسمی مورد اعتراض جامعه آمریکا و همه میدانیم که این فراطبقه است سیری ناپذیر و بیوقفه منافعش را دنبال میکند و اگر در برابر مقاومت ملتهای تحت ستم و تحریم و جنگ قرار نگیرند؛ تا محو کامل اراده ملی آن کشور مقاوم پیش میرود.
در واقع انچه در خیابانهای آمریکا میبینیم عزم و اراده ملی مترقی جامعه آمریکایی است که هیچ کدام از سیاستهای دونالد ترامپ و دیگر روسای جمهور آمریکا را تأیید نمیکند و نگران آینده خود و تأمین منافع ملی خود است.
آنچه ما در منطقه میبینیم و حضور و مداخله نظامی و سیاسی و موضوعات منافع ملی آمریکا را از دولت مردانش میشنویم در واقع درک تلاش برای تأمین منافع فراطبقه جدا از دولت در آمریکا و شرکتهای چند ملیتی آمریکایی و اسراییلی و یا اروپایی است.
لذا دونالد ترامپ باید یا یک تئورسین باشد که هم بتواند در بعد فرهنگی سیاسی جامعهی آمریکایی را قانع کند و از طرفی منافع فرا طبقه را به خوبی نمایندگی کند و یا یک بنیاد علمی با آخرین یافتههای علمی برنامهای مدون را به او ارائه کند و او مفاد برنامه را اجراء کند که برای کنترل جهان معاصر بیشک یک تئورسین بزرگ که او دونالد ترامپ نخواهد بود نیز کافی نیست و تدوین برنامه کلی توسط یک بنیاد سیاسی و جامعه شناسی لازم و ضروری است.
مذاکرات فریب یا مذاکرت بن بست!
تاکنون گفتیم که نه دونالد ترامپ میتواند بدون توجه به منافع فرا طبقه و اعتراضات فرو طبقه و دلبخواهی کاری انجام دهد و نه در حد توان یک توریسین است که همه موانع و مشکلات را ببیند؛ پس مذاکرات مستقیم یا غیرمستقیم بخشی از راهحل برای نیافزودن هزینههای در هم شکستن اراده ملی ماست و این مفاهیم را مفصل در یاداشت: “کنسرسیوم هستهای مدل دونالد ترامپ” آوردهام.
تاکنون تحلیلگران واقعگرا با طرح مذاکرات بنبست و تحلیلگران آرمانگرا با طرح مذاکرات فریب به این مفاهیم پرداختهاند که هر کدام رویهی ناامیدی از روند توافق هستهای را بهگونهای پیش گرفتهاند.
اما واقعیت از نظر من که در کف جامعه به وقایع مینگرد و جنبشی تحولخواه ملی مترقی ایرانی را میشناسد و درک مفاهیم طبقات اجتماعی ایران را در تحلیل لحاظ میکند بهگونهای دیگر رخ مینماید.
واقعیت این است که فرا طبقه در سه جامعه مهاجرین اسراییلی و ایالات متحده آمریکا و ایران در سه طیف سرمایه منشاء ثروت یافتهاند.
در ایران تکنوکراتها دردولت هستند که نبض حرکتی و باید اساسی آنها رفع تحریم است و از ضرورت رفع تحریمها و تعأمل با جهان خطابهها گفتهاند و اقدامات اساسی انجام دادهاند.
اما در آمریکا اساس کار در ترکیب فیزیوکراتها با سایر منشاءهای سرمایه است که همواره در طول تاریخ همزیستی مسالمتآمیزی با تکنوکراتهای صنعتگرا داشته و دارند.
هرچند که رقیب اصلی این دو مرکانتلیستهای در قدرت همان مهاجرین اشغالگر اسراییلی بوده و هستند و از لحاظ اقتصادی توافقی نانوشته علیه مرکانتلیسم صنعتزدای اسراییلی در هر دو فرا طبقه ایران و آمریکا احساس میشود که میتواند مکتوب گردد.
لذا طبیعی است که اسراییلیها بخواهند در پایان مذاکره ششم نزدیک به توافق اصلی با جنگی خودسرانه و یا هماهنگ شده میز مذاکره را بر هم زنند اصولاً همیشه اینگونه بوده که اسراییلیها نه بخاطر ترس و وحشت از محو شدن از نقشه موزاییکی جهان بلکه به خاطر به تارج رفتن منشاء ثروت تجاری خود در منطقه و جهان توان خود را متمرکز کردهاند که توافقی با ایران صورت نگیرد.
چنانچه که اگر صورت گیرد باید مقام دسته دومی خود را در منطقه بعد از ایران پذیرا باشند و لذا شایسته یک قدرت اتمی نیست که بخواهد و بتواند رقیب اساسی خود را در منشاء ثروت تحمل کند که آن تحمل یک زیان اساسی مداوم را شامل میشود و خیلی باشد دولت عربستان سعودی دومی در منطقه خواهد بود .
حال سوال این است که چرا دولت آمریکا این فرصت را به ایران داد که زیرساختهای اصلی اسراییل را ویران کند؟! و اما موجودیت اسراییل را هم با بمباران هستهای و سپس تحمیل آتشبس به اسراییلیها حفظ کند؟!
سپس این نقش را به خوبی بازی کند! پاسخش بدیهی است و آن بیشک تمایل فرا طبقهی آمریکا به برقراری رابطه با ایران هستهای پایبند و به توسعه متوازن! است.
دونالد ترامپ بازیگر و رفتارهای نامتعارف
آنچه مبنای تحلیلهای سبک دکترین مطهرینیا و دکترین عباسی گونه است؛ رفتارهای نامتعارف و ادبیات نامتعارف ترامپی است که به نظرم از سر دیوانگی یا شیطان صفتی آمریکایی نیست.
بلکه اجرای برنامههای خریداری شده با دلارهای ایلان ماسکی از بنیاد هریتیج و با هماهنگی مشاوران راسل اووت است که دونالد ترامپ را در مقام بازیگری دستپاچه و هیتلر صفت قرار داده تا عصبانیت دیوانه وار آمریکا را به جهان بازی کند و رفتارهای مریخی بایدن و رفتارهای لفاظی و نامتعارف دونالد ترامپ جز تلاش برای به تصویر کشیدن دیوی زنجیر شده نیست که میتواند اگراراده کند جهان را تصرف کند؛ اما واقعیت سناریو در هم پیچیدهی فراطبقه آمریکایی و اروپایی است که از قبل تدوین شده و با زیرکی بازی مجری تلویزیونی مستعد آمریکایی یعنی دونالد ترامپ اکران میشود.
از سویی دیگر جنبشهای اجتماعی تحولخواه جامعه ایرانی و جامعه آمریکایی آزاد اندیش، که هر دو به دنبال رهایی از رویه امپریالیسمی در جهان هستند توانسته است رهبری مذهبی و متکی به اصول ناسیونالیسم دفاعی اسلامی ولایی مدل جمهوری اسلامی را که پرچمدار درک انسانیت اجتماعی است درک کند و” جای درست تاریخ” را به تأیید او استمرار دهد.
و این نوع بازیگری مدل دونالد ترامپ فقط به نفوذ رهبری حضرتآقا در جامعه آمریکا عمق داده است و دیگر هیچ! البته به تفصیل در یادداشت ” از احمد رشیدیمطلق تا امیرعباس فخرآرا” به شرح استراتژی ابهام ساواک و نقد کتاب رفیق آیتالله در سال ۹۴(منتشر در کتاب ایران و اینده ایران) اشاره کردم که ساواک همانگونه که با انتشار یادداشت استعمار سرخ و سیاه رهبری امام خمینی(ره) را در انقلاب ۵۷ تأیید کرد به نخواسته با انتشار کتاب رفیق آیتالله رهبری آیتالله سیدعلی خامنهای را به اروپا و آمریکا مهر تأیید زد و تهدید به ترور آیتالله سیدعلی خامنهای ما را به جهان به عنوان رهبری بلامنازع عمق بخشیده و در آینده اتحاد جنبش آزادگان جهان به رهبری ایشان را تا رفع امپریالیسم از عالم شاهد خواهیم بود.
آرمانگرایی و واقعگرایی علیه آمریکا!
در یادداشت “از تحریرالشام تا تحریرالقدس” به شرح تحولات سوریه و شباهت احمد شرع و محمد مرسی در مصر پرداختم و گفتم هرچند که شرع تجربه مصر را اندوخته ولی اختلاف نظری اسلام سنی واقعگرای سلفی با اسلام شیعی آرمانگرای ولایی در تحلیل واقدام در مسائل متفاوتند یکی به تسلیم و سازش برای بهبود امور و دیگری به مقاومت در برابر تسلیم برای استقلال و آزادی متکی است اما جنس اسلام سنی متکی به برابری طلبی مدل “سیدنا عمر رضیالله” و اسلام برابری و برادری مدل” مولا علی ولیالله “یک توافق حتمی و قریبالوقوع نوع” دولت حماسی” را میآفریند.
اکنون مسئله پذیرش تصرف بلندیهای جولان توسط اسراییل زمان تغییر نام ابو محمد الجولانی به احمد شرع یعنی از همان ابتداء پذیرفته شده بود!
حال میخواهم بگویم رفع مسئله تصرف قدس چه از نوع تحلیل و اقدام واقعگرا و چه از نوع تحلیل و اقدام آرمانگرا هدفی جز رفع تصرف ندارد.
لذا دیوانگی اسراییلی مدل نتانیاهو و بیاعتمادی به هر دو جبهه را با بمب باران تأسیسات نظامی سوریه و ایران میبینیم. از این منظر در واقع اسلام شیعی آرمانگرای ولایی به همان اندازه واقعی است که اسلام سنی واقعگرای سلفی مدل اخوانالمسلمینی واقعی است. و هر دو مانند دو تیغه قیچی در حال محو اسراییل هستند و بیش از من نتانیاهو و دولتش به این تحلیل معتقد است!
شعار مرگ بر امپریالیسم و نشست ناتو
تا آنجا که به انقلاب ۵۷ و قیام ممتاز ۳۰ تیر ۱۳۳۲ بر میگردد اولین مانع استقلال ملی ملت ایران نیرنگهای امپریالیسمی پسا استعماری نظامهای سیاسی معاصر و برندگان جنگ جهانی دوم بوده و هست ایران شعار مرگ بر امپریالیسم آمریکا را در ترانههای انقلابی “آمریکا امریکا ننگ به نیرنگ تو خون جوانان ما میچکد از چنگ تو ” مشق کرد و تا تصرف سفارتخانهها پیش رفت و “ملتی متحد که هرگز شکست نمیخورد” را از انقلاب شیلی و آمریکای لاتین آموخته و سپس برای مبارزه با امپریالیسم آمریکا شعار “مرگ بر امپریالیسم آمریکا” جای خود را به شعار “مرگ بر آمریکا “داده است و مفاهیم مذهبی هم به تآیید آن کف زده است و خواهد زد.
فیالحال فروپاشی آمریکا به مثابه یک ایالات متحده که قصدی جز رویکرد امپریالیستی به موضوعات جهان ندارد خواستگاه بشری بوده و هست لذا از انقلابهای آمریکای لاتین تا موجودیت کره و چین در ۱۹۰۸ تا ۱۹۷۹ میلادی و بعداز آن یک تفاهم بینالملی برای مبارزه با آن احساس میشود که تا محو گهواره قدرتی که دکتر مطهرینیا از آن دم میزند پیش رفته است و نه آنکه هضم هژمونی استکبار و همراهی با او دیده شود.
در واقع درست است که برای خلع ید ایالات متحده آمریکا از قدرت جهانی نیازمند امکانات و توسعه همهجانبه روزافزون مدرن است که برای آن نیز نیازمند رفع تحریم است اما این صرفاً نگاهی واقعگرایانه است و آرمانگرایی موجود نوع ارنست چگوارا تا محمد سنوار و اسطورهای معاصر از حاج قاسم سلیمانی تا امیرعلی حاجیزاده و حاجی رمضان ایزدی خود یک واقعیت جهان حقیقی است که آمریکا را از ژستهای حقوق بشری به بازیهای شیطان صفتی ترامپی کشانده است.
اگر واقعگرا هم باشیم این واقعیت جهان ماست که جنبشهای مترقی و رهایی بخش فرا ملی خود اراده امپریالیسم را به چالش کشیده و طوری که نشستهای ناتو و قدرتهای ستمگر با آن پیشینه استعماری و خونخواری را بلا تکلیف و بیاثر نموده است.
حذف دولتها و رژیم چنجها همانطوری که افغانستان و عراق را تقدیم جبهه مقاومت نمود و قدرت آن را دو چندان کرد امروز دیگر نمیتواند مسیر راه دولتهای ناتو باشد با این حال امپریالیسم جهانخوار برای تقسیم هزینههای تجاوز هم که شده شانس حمله ناتو را نیز به نظرم امتحان خواهد کرد و چرا که آمریکاییها همیشه از احیا یا باز تولید انقلابهای چپ و یا اجماع جهانی در برابر خود نگران و عصبانی بوده و هستند و ظهور کمونیسم و پیدایش فاشیست دیگر نگرانی ناتو نیست بلکه موجودیت قدر ناتو است که امروز به خطر افتاده است.
لذا شکست هژمونی ناتو و تجمیع توان ۳۲ کشور در برابر دفاع جانانه ایران اسلامی مثالزدنی خواهد شد و تاریخ جهان را به دوران جدید چند قطبی هدایت خواهد کرد.
و مرگ بر امپریالیسم همچنان اندیشه سیاسی سایر ملتهای آزاده جهان و جنبشهای تحولخواه ایرانی است. که فکر میکنم راهی جز این پیش پای ما نیست!
امیر امجدیان – ۱۴ تیر ۱۴۰۴