یادداشتی از اعظم چقازردی در پایگاه تحلیلی- خبری درسانیوز؛ کشته شدن سالانه حدود ۲۰هزار نفر در جادههای ایران و ۱۵ تا ۲۰ برابر این تعداد، مصدوم و مجروح در هر جامعهای که گوشی برای شنیدن و چشمی برای دیدن داشته باشد میتواند فاجعهای انسانی تلقی شود.
سیاست جمهوری اسلامی در صنعت خودرو با رویکرد محدودیت واردات و وضع تعرفههای گمرکی سنگین به بهانه حمایت از تولید داخلی و اشتغال مولد در بیش از چهار دهه گذشته نشان از آن دارد که این سیاستها به طور طبیعی به زایش و قوام مافیایی منجر شده که نفع و بقای خود را گویا در ادامه وضع موجود میبیند، هرچند این روند برای ملت ایران گران و جانسوز باشد.
اما در این یاداشت روی سخنام، با مافیای فاسد و ناکارآمد لانه کرده در جان و تن جمهوری اسلامی نیست، بلکه سخنام خطاب به نهادهای مدنی و نخبگان فعال این حوزه است که اگر لطمه و آسیبی در بخشی از زندگی انسانها برایشان مسئله است، به طریق اولی، تمامیت جان انسانها باید برای ایشان مرتبهای بالاتر داشته باشد.
به نیکی میدانیم، اراده ملی و سیاستهای اصلاحی برای کنترل و ساماندهی پدیدهای اجتماعی آنگاه بروز و ظهور پیدا میکند که آن پدیده از جانب یکی از ارکان سهگانه دولت، نخبگان و عموم ملت به مثابه مسئله شناخته شود و در پی آن سازوکارهای مطالبهگری تدوین گردد.
سکوت عمومی در هر سه حوزه دولت، نخبگان و ملت در برابر کشته شدن حدود ۲۰ هزار نفر درسال و به تعبیری جان باختن بالغ بر ۱۵۰۰ نفر در ماه و ماهانه مصدوم و معلول شدن حدود ۲۰ تا ۳۰ هزار نفر در این سرزمین، یعنی هنوز جان باختن انسانها در نزد ما مسئله نیست و شاید اعداد از معنا تهی شدهاند.
کشته شدن حدود ۲۰ هزار نفر درسال یعنی تولید هزاران پدر و مادر در سوگ فرزند نشسته و هزاران فرزند در سوگ پدر و مادر نشسته، یعنی فرو غلتیدن هزاران خانواده به تله فقر و تنگدستی و عسرت، یعنی درگیر شدن هزاران خانواده با کمبودها و کاستیهای عاطفی، یعنی از هم پاشیدن انتظام طبیعی خانواده و تغییر ناگزیر سبک مطلوب زندگی، یعنی به محاق رفتن امید به روزهای بهتر، شادی افزونتر و تقلیل تکاپوی زندگی بهتر و تولید انبوهی از آرزوهای برباد رفته.
ملتی که در فراز و فرودهای تاریخی خود توانسته از هجوم بیگانگان و بلایای طبیعی و ناگزیریهای اقلیمی با سخت جانی، جان به در ببرد و زندگی را پاسداری کند، امروز در دامی گرفتار است که هزاران نفر خود را به ناگزیر به کام مرگ میفرستد.
امید است تا انجمنهای علمی در حوزه علوم اجتماعی به آسیبها و پیامدهای این پدیده شوم توجه بیشتری نمایند و یاریگر ملت باشند.
تولید ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار مصدوم و معلول در این رویداد تلخ، بار گرانی بر وجدان عمومی ایرانیان است که اگر از جانب جامعه متخصص موضوع به آن توجه نگردد، میتواند در ادامه، تاب و توان از جامعه ایرانی بستاند و خستگی ناشی از زخمهای پیاپی، تجربه تلخی برای همگان به همراه داشته باشد.
ترویج سیاستهای جوانی جمعیت با هزینههای گزاف آن در جامعهای که در اثر تصادفات جادهای سالانه ۴ تا ۵ هزار جوان ۲۰ تا ۳۰ ساله خود را از دست میدهد، بیش از سیاست، به طنزی تلخ شبیه است که فقط بر گرده این ملت بار اضافی تحمیل میکند.
تحمیل حدود ۴۰۰ هزار مصدوم ناشی از تصادفات جادهای در جامعهای که ظرفیت های درمان آن محدود و توان سازمانهای بیمهگر آن با چالشهای جدی مواجه است و کادر درمان آن خسته از برخی سیاستهای ناکارآمد است، یعنی مستهلک کردن بیش از پیش نظام درمان ملی و جا دارد تا جامعه پزشکی و نهادهای مدنی فعال در حوزه سلامت، منادیگری شایسته برای چنین موضوعی باشند.
هزینه شدن حدود ۱۰ درصد بودجه سالانه برای تصادفات جادهای، در جامعهای که فقر در آن رو به تزاید است و طبقه متوسط به عنوان کارگزاران توسعه ملی، توان خود را روز به روز از دست میدهند، حضور و صدای فعالان و اندیشمندان حوزه اقتصاد ملی را میطلبد.
مگر در قاموس دینی ما مسلمانان نجات یک جان معادل نجات تمامی جانها نیست؛ آیا کشته شدن و ریختن خون هزاران نفر از این ملت هنوز به گوش علمای دینی و مراجع عظام شیعه نرسیده است که از منظر آموزههای دینی از جان انسانها پاسداری کنند.
ملت بزرگ ایران در هشت سال جنگ تحمیلی با تمام اضطرارها و جفاهای بینالمللی و اهمالهای ممکن، بیش از ۲۰۰ هزار تن از مردمانش را از دست داد و امروز در شرایط تثبیت و اقتدار و آرامش، در کمال خونسردی تقریباً معادل همان جمعیت را در جادههای خود، فدای سیاستهای فاسد و ناکارآمدی میکند که جز ستاندن جان مردم گویا وظیفه دیگری ندارند و سکوت جامعه نخبگانی ایران در این فاجعه شوم، سخت تلخ و دردآور است.