وقتی صدای زندگی خاموش میشود؛ لغو کنسرت و غفلت از روان جمعی
یادداشتی از محسن عباسیفرد در پایگاه تحلیلی- خبری درسانیوز؛ لغو کنسرت همایون شجریان در میدان آزادی، آنهم در روزهایی که جامعه زیر بار سنگین فشارهای روانی ناشی از جنگ ۱۲ روزه و التهابهای سیاسی و اقتصادی قرار دارد، نهتنها یک تصمیم فرهنگی، بلکه یک خطای راهبردی در مدیریت روان جمعی است.
از منظر روانشناسی اجتماعی، جامعهای که درگیر اضطراب، سوگ، ناامنی و خشم است، بیش از هر زمان دیگر به فضاهای تنفس روانی، تخلیه هیجانی و بازسازی امید نیاز دارد. موسیقی، هنر و گردهماییهای فرهنگی، نه تجمل، بلکه ابزارهای درمانیاند.
هنر؛ پادزهر اضطراب اجتماعی
در شرایط بحران، روان جامعه دچار انقباض میشود. مردم بهطور ناخودآگاه به سمت انزوا، پرخاشگری، بیاعتمادی و افسردگی سوق پیدا میکنند. در چنین فضایی، هنر—بهویژه موسیقی زنده و جمعی—نقش تنظیمکننده هیجان، تقویت همبستگی اجتماعی و بازگرداندن حس زندگی را ایفا میکند.
کنسرتی چون اجرای همایون شجریان، با بار عاطفی و فرهنگی بالا، میتوانست فرصتی برای بازسازی روانی شهروندان باشد؛ فرصتی که با لغو آن، بهسادگی از دست رفت.
لغو کنسرت؛ پیامدهای فراتر از فرهنگ
لغو این رویداد، فارغ از دلایل رسمی، حامل پیامهای ناخواستهای برای جامعه است:
القای بیاهمیتی نشاط عمومی در اولویتهای حکمرانی
تقویت حس سرکوب و محدودیت در فضای عمومی
تضعیف امید و انگیزه در میان نسل جوان و طبقات فرهنگی
در روزهایی که مردم با اخبار تلخ، فشار اقتصادی، و ناامنی روانی مواجهاند، حذف فضاهای نشاط، به معنای تشدید بحران روانی است. روانشناسان اجتماعی، این تصمیم را نه صرفاً لغو یک برنامه، بلکه حذف یک امکان برای ترمیم روان جمعی میداند.
حکمرانی روانی؛ ضرورت فراموششده
مدیریت جامعه، تنها با ابزارهای اقتصادی و امنیتی ممکن نیست. حکمرانی روانی، یعنی شناخت نیازهای هیجانی مردم، طراحی فضاهای تخلیه عاطفی، و ایجاد فرصتهایی برای بازسازی امید. در این مسیر، هنر، ورزش، گفتوگوهای عمومی، و مناسبتهای فرهنگی، ابزارهای کلیدیاند.
لغو کنسرت، اگرچه ممکن است با ملاحظات اداری یا امنیتی توجیه شود، اما بدون جایگزین روانی، به معنای رها کردن جامعه در خلأ هیجانی است.
صدای زندگی را خاموش نکنیم
در روزهایی که جامعه نیازمند همدلی، امید و نشاط است، لغو کنسرت همایون شجریان، نمادی از غفلت از روان جمعی بود. اگر قرار است مردم در برابر بحرانها تابآوری داشته باشند، باید به آنها امکان تنفس داده شود. هنر، موسیقی و فضاهای عمومی، نه تجمل، بلکه ضرورتاند.
حکمرانی هوشمند، صدای زندگی را خاموش نمیکند؛ بلکه آن را تقویت میکند تا جامعه، در برابر طوفانها، ایستادگی کند.